به سمت جلو مایل شد و تنها به آتئیست اول فکر کرد...تک تک روز ها خوبش را مرور و به چشمانش اجازه ی باریدن داد...دلش همچنان معبودش را میخواست ولی دیگر دیر بود...دیگر برای عقب نشینی دیر بود و در میان هوا معلق ایستاده بود...
جونگکوک: دیدار به اتمام رسید و من به عهد خود پایبند ماندم...تهیونگ!
از عهدی حرف میزد که بی ایمانی اش را آشکار میکرد؛ همان عهدی که تهیونگ در ازای بدست اوردنش از او خواست و جونگکوک نیز در کمال ناباوری پذیرفت.
خودش را رها کرده بود تا تهیونگ را بدست آورد...تا برای بار آخر به "آتئیست دوم" بودنش افتخار کند...تا گذشته اش را برای همیشه به فراموشی بسپارد.
خودش را به باد سپرد...از آن ارتفاع نترسید و جسمش را آزاد کرد.
از آمدن تهیونگ ناامید شد اما با تمام حقایق پشت پرده، تهیونگ او را دوست داشت. با وجود تمام آن نقشه های کثیف درون ذهنش، عاشق آتئیست دوم شده بود و حالا راه برگشتی برای جبران بازی کثیفش نداشت. او را ترک کرده بود و حالا دیگر برای مقدمه چینی دیر بود...خیلی دیر! جئونش از کلیسا آویزان شده بود و وقتی برای هدر دادن نداشت.
یک ثانیه تا رهاییِ کامل جئون و پروازش درون آسمان کلیسا مانده بود که از پشت کشیده شد و درون آغوش مردی افتاد که از دیدار دوباره اش ناامید شده بود. چنان ناامید که حرف آخرش را بلند و بی پروا زد و مردی که پشت سرش ایستاده بود را ندید؛ مردی که بعد از دور شدن آن صلیب کذایی از جئونش، به سراغش آمد و بی صبرانه به انتظار انتقام گرفتنِ جئونش از مذهبیان نشست.
اما جئون کِی انقدر وقیحانه شجاع شده بود؟ که جسم و تنش را از مالکش دور کند و اسم آن را انتقام از مسیحیان بگذارد. کِی انقدر سرکش شده بود؟ که قانون های تهیونگ را زیر پا میگذاشت و حتی عطر تنش که به دیدنش آمده بود را نادیده میگرفت.
هر چند که جئون واقعا انتظار آمدن معبودش را نداشت...آن هم جلوی تمام آن افراد کندذهن که معبودش، مالکش و عشقش را شیطان خطاب میکردند.
با بدنی نیمه برهنه درون آغوش معبودش گرفتار شده بود و چشمانش را از دیدِ چشمانِ تهیونگ محروم کرده بود...
با حس لبان تهیونگ، کنار گوشش وقیحانه لبخندی زد و توجهی به دستان مرد بزرگتر که بدن نیمه برهنه اش را فتح میکرد، نکرد.
لبان تهیونگ بر روی لاله ی گوشش به حرکت در آمدند و به تهیونگش قسم که دلش برای آن صدای بم و لحن تحقیر آمیزش تنگ شده بود؛
تهیونگ: دیدارِ اخر؟ قراره این دیدار، آخرین باشه جئون؟
نفس هایش با چرخش دستان سرکش تهیونگ بر روی عضلات سخت شکمش، نامنظم شده بود و رمقی برای حرف زدن نداشت...ولی تهیونگ معبودش بود و او بنده ی وفادارش!
YOU ARE READING
𝘛𝘩𝘦 𝘴𝘦𝘤𝘰𝘯𝘥 𝘢𝘵𝘩𝘦𝘪𝘴𝘵
Fanfiction𝑵𝒂𝒎𝒆:[خداناباور دوم] 𝑴𝒂𝒊𝒏𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑾𝒉𝒂𝒕𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒖𝒆𝒔𝒔! 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕,𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆,𝑺𝒎𝒖𝒕,𝑫𝒓𝒂𝒎𝒂 ~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~ جئون جونگکوک یک ط...