part 2

202 12 0
                                    

به سمت جلو مایل شد و تنها به آتئیست اول فکر کرد...تک تک روز ها خوبش را مرور و به چشمانش اجازه ی باریدن داد...دلش همچنان معبودش را میخواست ولی دیگر دیر بود...دیگر برای عقب نشینی دیر بود و در میان هوا معلق ایستاده بود...

جونگکوک: دیدار به اتمام رسید و من به عهد خود پایبند ماندم...تهیونگ!

از عهدی حرف میزد که بی ایمانی اش را آشکار میکرد؛ همان عهدی که تهیونگ در ازای بدست اوردنش از او خواست و جونگکوک نیز در کمال ناباوری پذیرفت.

خودش را رها کرده بود تا تهیونگ را بدست آورد...تا برای بار آخر به "آتئیست دوم" بودنش افتخار کند...تا گذشته اش را برای همیشه به فراموشی بسپارد.

خودش را به باد سپرد...از آن ارتفاع نترسید و جسمش را آزاد کرد.

از آمدن تهیونگ ناامید شد اما با تمام حقایق پشت پرده، تهیونگ او را دوست داشت. با وجود تمام آن نقشه های کثیف درون ذهنش، عاشق آتئیست دوم شده بود و حالا راه برگشتی برای جبران بازی کثیفش نداشت. او را ترک کرده بود و حالا دیگر برای مقدمه چینی دیر بود...خیلی دیر! جئونش از کلیسا آویزان شده بود و وقتی برای هدر دادن نداشت.

یک ثانیه تا رهاییِ کامل جئون و پروازش درون آسمان کلیسا مانده بود که از پشت کشیده شد و درون آغوش مردی افتاد که از دیدار دوباره اش ناامید شده بود. چنان ناامید که حرف آخرش را بلند و بی پروا زد و مردی که پشت سرش ایستاده بود را ندید؛ مردی که بعد از دور شدن آن صلیب کذایی از جئونش، به سراغش آمد و بی صبرانه به انتظار انتقام گرفتنِ جئونش از مذهبیان نشست.

اما جئون کِی انقدر وقیحانه شجاع شده بود؟ که جسم و تنش را از مالکش دور کند و اسم آن را انتقام از مسیحیان بگذارد. کِی انقدر سرکش شده بود؟ که قانون های تهیونگ را زیر پا می‌گذاشت و حتی عطر تنش که به دیدنش آمده بود را نادیده میگرفت.

هر چند که جئون واقعا انتظار آمدن معبودش را نداشت...آن هم جلوی تمام آن افراد کندذهن که معبودش، مالکش و عشقش را شیطان خطاب میکردند.

با بدنی نیمه برهنه درون آغوش معبودش گرفتار شده بود و چشمانش را از دیدِ چشمانِ تهیونگ محروم کرده بود...

با حس لبان تهیونگ، کنار گوشش وقیحانه لبخندی زد و توجهی به دستان مرد بزرگتر که بدن نیمه برهنه اش را فتح میکرد، نکرد.

لبان تهیونگ بر روی لاله ی گوشش به حرکت در آمدند و به تهیونگش قسم که دلش برای آن صدای بم و لحن تحقیر آمیزش تنگ شده بود؛

تهیونگ: دیدارِ اخر؟ قراره این دیدار، آخرین باشه جئون؟

نفس هایش با چرخش دستان سرکش تهیونگ بر روی عضلات سخت شکمش، نامنظم شده بود و رمقی برای حرف زدن نداشت...ولی تهیونگ معبودش بود و او بنده ی وفادارش!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 21, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝘛𝘩𝘦 𝘴𝘦𝘤𝘰𝘯𝘥 𝘢𝘵𝘩𝘦𝘪𝘴𝘵Where stories live. Discover now