Untitled Part 1

97 24 6
                                    


پاهاشو از روی میزی قدیمی ک روش نشسته بود پایین انداخت

جیمین_چطور راجبش نشنیدی ته.....اون امگای عجیب زبون زد شده

تهیونگ_چرا فک میکنی راجب هر دانش آموز جدیدی ک میاد کنجکاوم؟

نامجون_راس میگه ته خیلی عجیب بود همه چیش مشکی بود بچه های کلاسش میگن یه دونه مداد رنگی ام نداشته دفتراش همه بی رنگ بودن

تهیونگ_برای جلب توجهه مگرنه یه امگا دلیلی نداره اینهمه سرد باشه ک با هیچکسم دوست نشه مگرنه مریضی چیزیه

نامجون به برادرش چشم غوره ای رفت

نامجون_منظورت چیه؟

تهیونگ نیشخندی زد

نامجون_هی هی هرفکر پلیدی ک داریو بنداز دور

جیمین_چرا ک نه خیلی وقته دلم یه اذیت کردن درست حسابی میخواد

نامجون_آه ریلی می؟ من نیستم گایز

تهیونگ_میبینی جیمین هیچوقت پایه نیست

با رفتن نامجون از انباری مدرسه سری به نشونه ی تاسف تکون دادن

_سلام عزیزم روز اول مدرسه چطور بود؟

جونگکوک_افتضاح بود مامان.....یه مشت بچه دبیرستانی ریخته بودن سر یه تازه وارد

_بازم کیم تهیونگ؟

جونگکوک کوله آبی رنگشو پرت کرد روی کاناپه

جونگکوک_و همدست همیشگیش پارک جیمین

مادرش کوله ی پسرشو از کاناپه برداشت و میوه های پوست کندشو جلوی پسرش گذاشت

_حالا ایندفه سر کدوم بدبختی خراب شدن؟

جونگکوک کنترل و توی دستاش گرفت و همینطور که یه سیب میچپوند تو دهنش جواب داد

جونگکوک_ مین یونگی پسر سال دومی تازه وارد ....امروز روز معارفه تازه واردا بود و خب اون فقد در همین حد اسمش گفت و خب از اونجایی ک امگا بود خیلی درونگرا به نظر میرسید هیچ وسیله رنگی همراهش نبود اکثرش سیاه و سفید هیچ علاقه ای ام به رنگ توی زنگ هنر نشون نداد ولی آمریکا درس میخونده چون موقع ورودش دیدم داره زمزمه میکنه که نکنه یه وقت فامیلیشو بعد اسمش بگه

سیب دیگه ای برداشت

جونگکوک_تازه آقای پارک رسما تاییدش کرد

_خب اونا چیکار کردن

جونگکوک_زنگ آخر روش رنگ زرد ریختن

_ناراحت شده بود؟

جونگکوک_خیلی ، بدنش میلرزید و چشماش بغض داشت ولی دویید تو دستشویی و دیگه هیچکدوممون ندیدیمش....من حتی رفتم دنبالش ک یه دست لباس بهش بدم ولی....اون اونجام نبود

For youWhere stories live. Discover now