Untitled Part 2

76 23 8
                                    


جیمین_تهیونگ امروز رنگارو بیخیال شو

اینو گفت و کلاقه کیفشو روی میز رها کرد

تهیونگ_چیشده هیونگ

نامجون_سر عقل اومده

جیمین_نه باو سر عقل اومده چیه دوتا خبر بد دارم کدومو بگم؟

نامجون_دومی

جیمین_بابام میخواد با مامان جئون جونگکوک ازدواج کنه من حتی نمیشناسم نه خودشو نه مامانشو بابامم هنوز بهم چیزی نگفته فقد از حرفاشو شنیدم

تهیونگ با لین حرف زول زد تو چشاش

تهیونگ_وایسا جونگکوک ک یه امگاس چرا باید با توعه هوللللل بیاد داداش شه

جیمین_وا چته توووووو

نامجون_اسکوللللل نفهمیدی؟جئون جونگکوک همونیه ک دوسال پیش اومد با شیرموزش خورد به تهیونگ بعد تهیونگ روش کراشید البته ک این اواخر مثلن داره انکارش میکنه هیچی دیگ از این به بعد خونت پلاسه رفیق

تهیونگ_نخیرشم هرچی بود تو همون دوسال پیش تموم شد بیخودی به من ننگ کراش نچسبونین احمقا

بعدم روشو سمت تخته کرد

جیمین_خبر بد بعدی اینه ک دیگ نمیتونیم اون پسره رو اذیت کنیم

تهیونگ هوفی کشید

نامجون_اوه چه خبر خوبی

جیمین_چون اتفاقی شنیدم ک بابام داشت میگفت که من خیلی بی شخصیتم برا همین نمیتونه نظر جونگکوک و جذب خودش کنه و زن بابای آیندم تا شخصیت منو نبینه نمیتونه با بابام ازدواج کنه

نامجون_چه خبر بدی

اینو گفت درحالی ک کل مدت سرش تو گوشی بود

تهیونگ_خدا شاهده بخوای شخصیت نشون جئون جونگکوک بدی پارتتتتتتت میکنم اون ویدیو که صدای مرغ درآوردی و پخش میکنم

بعدم روشو برگردوند سمت معلم فیزیکی ک تازه وارد کلاس شده بود

جیمین_ببین تهیونگ یه نقشه دارم

تهیونگ_چی؟

جیمین_ببین تو بزن به جئون بی افته من خم شم کمکش کنم

تهیونگ با نگاه "گوه نخور میزنم ننه شیا" بهش خیره شد

نامجون خندش رف رو هوا

نامجون_اذیتش نکن دیگ جیمین بیا من میزنم این بچم خراب نشده

جلوتر رفت و آماده شد که یه ضربه جانانه بزنه

که همون موقع جونگکوک برگشت سمت لاکرش

و نامجون ک با هوا برخورد کده بود با دماغ رف رو زمین

اما خوبیش این بود ک پشتش یونگی ام تعادلشو از دست داد و افتاد روش

جونگکوک برگشت سمتشون

اما حداقل امیدوار بودن دعوا نشه

نامجون اومد داد بیداد کنه ک جیمین دست پیش گرفت

جیمین_پاشو بچه

دستاشو سمت دستای یونگی دراز کردپ

یونگی به اون نگا کرد خودش بلند شد و جیمین و با یه دست رها کرد

جیمین_رفیق مارو ببخش کصخله آسیب ک ندیدی

در همین هین نامجون با دماغ خون اومده و با چهره "ایشالا صدسال سیا جنتلمن نشی" نگاش میکرد

در همین هین سعی کرد نگاهشو به اون پسر تماما مسکی بده

ولی یونگی حالش بد شده بود

لنز توی چشمهاش گم شده بود

حتی جرعت باز کردن چشم هاشو نداشت

جیمین بار دیگه صدا زد

جیمین_مین خوبی

چشم هاشو باز کرد

چشم های خرماییش حالا رنگ هارو میدیدن

کرم

طوسی

زرد

بنفش

ترس تمام بدنشو در بر گرفت

و خیلی فرصت کمی برا این داشت که فرار کنه

لیتلش زودتر از خودش جنبیده بود

و چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا یونگی جلو همه روی زمین بشینه

و گریه کنه

جیمین با نگاه گیجش

تهیونگ روی جونگکوکی که سعی در آروم کدن یونگی داشت زوم

و نامجون تمرکزش روی دماغش بود

جونگکوک_هی ...هی اسمت یونگی بود نه؟ گریه نکن عیبی نداره یه افتادن بود دیگه میخوای بلند شی؟

یونگی_من...من که یوندی نیشدم من...من شوگام هیق (من من که یونگی نیستم من من شوگام هیق)






هاییییییی

چطورین گلای من

خب ووت و کامنت یادتون نره

فالومم بکنین گناهی ام

دوستوننننننننن دارمممممممم

نلو🗿

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 01, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

For youWhere stories live. Discover now