رزی_الانم حرف نمیزنی؟
جیسو_نه، برو سمت راست.
چهیونگ نفس عمیقی کشید و وارد کوچهای شد، از همون موقع که حرکت کردن جیسو باهاش حرف نزده و چهیونگ هرکاری کرده هیچی نگفته.
جیسو_همینه، همینجا نگه دار.
چهیونگ ماشین رو جلوی در سفید رنگی نگهداشت و از ماشین پیاده شدن، جیسو زنگ درو زد.
رزی_کسی خونست؟
جیسو_دوستم اینجا زندگی میکنه.
چند ثانیه بعد در باز شد و چهسو وارد خونه شدن.
"جیسو، خیلی دلم برات تنگ شده بود"
جیسو_سلام اوپا، منم همینطور؛ این... دوستمه، چهیونگ.
چهیونگ چشماشو چرخوند و دستاشو وارد جیب شلوارش کرد.
"سلام، اومدی که بمونی؟"
جیسو لبخندی زد و سرشو تکون داد.
جیسو_نه اوپا.. میرم.
رزی_برو لباسات رو بردار جیسو، باید بریم.
جیسو_باشه رزیشی.
جیسو رفت سمت اتاقش تا لباساش رو برداره، چهیونگ روی مبل نشست و منتظر موند تا جیسو بیاد.
"رابطهای با جیسو داری؟"
رزی_فعلا نه، میخوام ببرمش سر قرار.
"میدونی، اون به دخترا علاقه نداره"
رزی_خب؟
"یعنی نمیتونی باهاش باشی، پس ولش کن"
چهیونگ عصبی بلند شد و به سمت مرد رفت.
رزی_نمیتونی حدس بزنی وقتی کنار منه چقدر خوشحاله.
جیسو_رزیشی من اومدم!
چهیونگ به سمت جیسو رفت و چمدون رو از دستش گرفت و لبخندی بهش زد.
رزی_بریم؟
جیسو لبخندی زد.
جیسو_خدافظ اوپا.
"صبر کن جیسو"
جیسو منتظر و کنجکاو به مرد نگاه کرد، مرد به سمت جیسو اومد و لبخندی بهش زد.
"میخوای امشب شام بخوریم؟"
جیسو_دوتایی؟
"آره"
جیسو_اوه، دلم میخواد ولی.. ببخشید اوپا. رزیشی میخواد منو ببره سینما و بعدش برام مرغ بخره.
چهیونگ لبخند شیطانیش رو به مرد نشون داد، اون توی ماشین به جیسو گفته بود که اگه باهاش آشتی کنه و باهاش حرف بزنه میبرتش رستوران و بعدش براش مرغ میخره.
ولی نمیدونست که جیسو پیشنهادش رو قبول میکنه.
YOU ARE READING
hybrid cat
Fanfiction(STOPPED) لیسا، پلی گرلی که هرشب توی بار یه نفرو به فاک میده. چی میشه اگه یه شب بعد از اینکه یه دختر رندوم رو به فاک داد به خونه بیاد و ببینه همه جا بهم ریختهس و شیر روی زمین ریخته شده و یه گربهی کوچولو داره شیر میخوره؟ و واکنشش چیه وقتی که میفهمه...