سرگیجه امانش رو بریده و لرزش بدنش، بی وقفه ادامه داشت.
کلافگی پیونده خورده به قطرات اب گرم، از سر و روش پایین میریخت.ایدهی دوش اب گرم، نه تنها حالش رو بهتر نکرده بود که حتی گُر گرفتگی و بیحالیش رو تمدید میکرد.
بالاخره تن از اب گرفت. لباس پوشیده و حوله به سر انداخته راهی بیرون شد.با دیدن جسم بیتحرک جیمین روی راحتیها، لحظه ای توقف کرد و با مکث لب زد.
_نمیخوای از جات جم بخوری؟!
و وقتی پاسخی از پسر کوچکتر دریافت نکرد، مقصدش رو به مبل و کنار جیمین تغییر داد.با فرو رفتن قسمت دیگهای از راحتی، بالاخره چشم از اخبار بیصدایی که از تلویزیون پخش میشد گرفت.
پلکی زد و خیره به صورت رنگ پریدهی هوسوک، گفت.
_بهتر شدی؟سر به نفی تکون داده، روی مبل لم داد.
_نه حتی یه ذره... سرگیجه دارم.
هومی گفت و لبخند محزونی زد.
هر بار بساطی با شروع دورهی هیتشون داشتن، چه این دوره سیر طبیعی خودش رو طی میکرد و چه با قرصهای سرکوب کننده یا شاتهای تزریقی، از شدت و غلظتش کاسته میشد.رنگ پریدگی و بیحال بودنهای هوسوک و البته سرگیجهاش از عوارض استفادهی مداوم از شات ترزیقی و قرص بود.
_بوی سیگار میدادی دیشب.
متعجب پلکی زد.
_فکر کردم خوابی.
_انقدر غلیظ و با شدت بود که راحت متوجهش بشم.
کمی سر جاش تکون خورد.
_یکم ذهنم درگیر بود...
_وقتی ذهنت درگیره، ریهات باید تقاصشو پس بده؟
_بیخیال هیونگ، الان به تنها چیزی که نمیخوام توجه کنم این مسئلهاس... گرسنهات نیست؟گرسنگی هیونگش اولويت داشت به ناسازگاری دستگاه تنفسش بعد از بیرحمانه سیگار کشیدن و این جیمین، ناجور هوسوک رو عصبی میکرد.
البته که مردمکهای بند خورده با نگرانیش، هوسوک رو دلگرم میکرد. این سایهی بلند و مقتدرِ حمایت کنندهی جیمین، همیشه دلگرمش میکرد._نه، خودت چی؟ چند ساعته نشستی روی مبل، جم نخوردی!
زبونی روی لبهای خشکیدهاش کشید و از جا برخاسته به سمت یخچال کوچکی که گوشهی اتاق قرار گرفته بود، رفت.
نوشیدنیهای انرژیزایی برداشت و دوباره کنار هوسوک نشست.
با تشکر قوطی رو گرفت و دستی به بدنهی فلزی که خنکاش رو با سخاوت به بدن پر حرارتش هدیه میداد، کشید._این چند ساعت بی تحرک موندنت یه گوشه، دو حالت داره... یا غمگینی یا داری مسائل و مشکلاتتو تجزیه تحلیل میکنی تا به نتیجه برسی!
_خب تو فکر میکنی کدوم حالته؟!
_تو باید بگی... جیمینا! مطمئنی همهی اتفاقات دیشبو گفتی؟نه!
باید جواب منفی به این پرسش هوسوک میداد از اونجایی که کاملا ماهرانه حرفی از جریانی که در حمام و با جئون جونگکوک اتفاق افتاد، به زبون نیاورده بود.
YOU ARE READING
Dead King
Random👑 پادشاه مرده 👑 ✯نویسنده : سرندیپیتی ✯ژانر: رازآلود، امگاورس، سلطنتی، اسمات، عاشقانه، درام ✯کاپل: کوکمین ✯اپ: یک بار در هفته خلاصهی داستان: جنگیدن در راهی مشترک اما برای اهدافی متفاوت... تعریف درستی از دلیل هممسیر شدن جئون جونگکوک، پادشاه جوان...