آهنگ پارت 1 : boyfriend material|Gareth.T
لذت ببرید ♡
~~~~~~~~~~~~~
"پارت میکنم مرتیکهههه "
قرار بود صبح دل انگیزی باشه .یا حداقل فکر میکرد که قراره باشه. اون با جیغ های بنفش بچه ی همسایه پایینی مشکلی نداشت. حتی با صدای تعمیرات ساختمون بغلی هم همینطور . ولی همچی بهتر بود اگه روزشو با کاشته شدن یه بادمجون پای چشمش شروع نکرده بود.
سوبین آدم دعوا نبود .اما چاره ای جز کمک نداشت ، اونم وقتی که دونفر داشتن به قصد کشت همو میزدن . البته اگه میدونست مشت یکیشون قراره وسط تخم چشم چپش کوبیده بشه هیچ وقت دخالت نمیکرد. اون جنگ نه تنها با این حرکت آروم نشد بلکه با اضافه شدن چند نفر شدت گرفت.
همینطور که سعی میکرد بین دست و پا له نشه یه دست از ناکجا آباد اونو از جمعیت بیرون کشید . صدای آشنایی تو گوش هاش اکو میشد
+"سوبین ؟ هی؟ حالت خوبه؟ "
چشم هاش همه جا رو تار میدیدن و سرش گیج میرفت که با حس خیسی سرشو بالا گرفت . تهیون با نگرانی بهش زل زده بود .تا جوابی ازش نگرفت بقیه آب بطریو رو صورت سوبین خالی کرد.
_"من خوبم"
+"کبودی صورتت اینو نمیگه"و کمکش کرد که بایسته
نفسی نگرفته بود که با صدای زنگ گوشیش و پشت بندش صدای جیغی تو گوشش از جا پرید
×"شما کدوم گوری موندین؟ استاد کانگ پوستتونو میکنه ها"
با شنیدن اون اسم از زبون کلارا چشماشو با درد بست . استاد کانگ ، دست همه رو با رفتارهای عجیب غریبش بسته بود .
اگه به موقع نمیرسیدن، اونم جلسه ی اول ، حسابی قاطی میکرد و تا آخر ترم ولشون نمیکرد. بلافاصله گوشی رو قطع کرد . دست ته هیون رو کشید و باهم به سختی شروع به دویدن کردن .--------------------------------
تق تق
زیر چشم های ریز شده ی استاد کانگ که با اخم نگاهشون میکرد، وارد کلاس شدن . سوبین تا جای ممکن سرشو پایین انداخته بود و تصمیم داشت هرچه سریع تر سر جاش بشینه که با صدای استاد سر جاش میخ شد.
×"چوی سوبین "
×"سرتو بالا بگیر ببینم "
یه نگاه به تهیون انداخت و سعی کرد بدون هیچ ارتباط چشمی با استاد صورتشو بالا بگیره .
×"چی به سرت اومده ؟دعوا کردی؟"
نمیدونست چی بگه .
اما تا دهنشو باز کرد قهقهه استاد کانگ بلند شد×"ها ها ها . اوه خدای من . فکرشو نمیکردم از این کارا هم بلد باشی چوی سوبین.
فکرشو بکن ،تو قبل از کلاس من ، دعوا گرفتی. این فوقالعاده است. میدونی یه جورایی افتخارش نصیب منم میشه. بلاخره تو شاگرد منی . شاگرد عزیز خودمی.
میدونی منم وقتی همسن و سال شما بودم همش پی همین کارا بودم. شما باید یاد بگیرید از حقتون دفاع کنید نه اینکه عین بز طرفو نگاه کنید.
هی سوبین . بهم بگو تو هم کتکشون زدی درسته ؟درسته؟"و با چشمایی که از ذوق درشت شده بودن بهش نگاه میکرد. سوبین با تعجب سرشو تکون داد .تا اینجاش که با بز مقایسه شده بود .تا خواست حرفی بزنه استاد محکم به پشت سوبین کوبید و گفت
×"بهتر از این نمیشه ترمو شروع کرد . برو بشین سرجات قهرمان من. . هی تهیون تو چرا سراپا وایسادی . برین بشینید . "
و تا آخر زنگ با صدای بلند مشغول تعریف کردن از خاطرات قدیمش بود .
واقعا که استاد کانگ مرد عجیبی بود.--------------------------------
سوبین که نفهمیده بود چی شده . تهیون هم همینطور . کل کلاس هم همینطور. ولی هرچی که بود کل این دو ساعت نگاها یا به استاد بود یا به سوبین .
بلاخره کلاس تموم شد بود ولی نگاه بچه ها نه. سوبین که خیلی عصبانی بود زودتر و با سری پایین از کلاس خارج شد . چند قدم بر نداشته بود که یه چیزی محکم کوبیده شد تو سرش.
مثل اینکه امروز کائنات سوبین رو جای کیسه بوکس اشتباه گرفته بود. دستشو محکم روی سرش گذاشت و تا اومد چیزی بگه، حرف تو دهنش خشک شد.یا خدا این دیگه کی بود؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام بیبی ها
چطورین ؟
شوگر هستم :)
این اولین بوکمه
لطفا لطفا حمایت کنید ♡
با کامنت و ووت حستون رو بهم نشون بدین تا بتونم داستان و بهتر جلو ببرم ♡
بوس به کله هاتون (◍•ᴗ•◍)
YOU ARE READING
Hi dear neighbor * سلام همسایه عزیز (Yeonbin یونبین |Taegyu تهگیو )
Fanfiction♡ سوبین و یونجون فقط همکلاسی بودن. چی میشه یونجون سر راه سوبین سبز بشه. حتی دم خونه اش ♡کاپل : یونبین Yeonbin, با چاشنی تهگیو ♡ ژانر: رمنس، روزمره ♡نویسنده : watermelonsugar_hii ♡وضعیت: در حال آپ . . . این داستان ساده تر از چیزیه که فکرشو میکنید...