آهنگ این پارت : don't miss me|claire rosinkranzلذت ببرید♡
~~~~~~~~~~~
با چشمای درشت وحشی درحالی که رگه های قرمزی دور مردمک های لرزونشو گرفته بودن به سوبین نگاه میکرد . هیکل درشت و چهارشونه ، موهای تراشیده شده و زخمی که کنار ابروش بود . همه اینا باعث شده بود سوبین جرعت حرف زدن نداشته باشه.
چشماشو بست . خب تا سه نشه بازی نشه. اینبار دیگه زنده نمیموند .چشماشو بست و شروع به شمردن کرد.
سه دو ی.._"هییی مین جون .چطوری پسر؟ اینجا چیکار میکنی؟"
چشماشو آروم باز کرد . یه پسر با موهای لخت مشکی که میخندید و محکم پشت کمر پسر غول تشنگ میکوبید. دور گردنش آویزون شده بود و باهاش خوش و بش میکرد.
_"چیزی شده ؟ بیا بریم برات یه آیس کافی بگیرم"
+"کارامل ماکیاتو"
پسر گنده تر گفت_"اره همون که تو میگی .حالا بیا بریم "
پسر مو مشکی دست پسره بزرگتر رو گرفت و سوبینو با چشمای ورقلمبیده تنها گذاشت.
×"هوی کجا سیر میکنی. "
کلارا پشت سرش صداش زد. همراه تهیون به سمتش میومدن.
امروز دیگه چه روز بود. آروم سرشو تکون داد و به سمت کافه تریا راه افتاد.--------------------------------------------
بلاخره به خونه رسیده بود . فقط یه خواب درست حسابی میخواست.
اما هرچی دنبال کلید میگشت پیداش نمیکرد.
شوخی بود نه؟ انقدر بد بیاری تو یه روز ممکن بود؟با خودش درگیر بود که صدای آسانسور اونو از افکارش بیرون آورد.
اون اینجا چیکار میکرد ؟ پسر مو مشکی بی صدا از کنارش رد شد و وارد واحد روبرو شد.
خسته پشت در تکیه داده بود که در روبروش باز شد.
تیپ مشکی قرمزشو با یه ست خاکستری خونگی عوض کرده بود. کارتی رو سمتش گرفت._"شماره کلیدساز"
+"ها؟"
پسر به کارت تو دستش اشاره کرد و با لبخند کمرنگی تکرار کرد
_"شماره کلیدساز"+"اها "
عالی شد . جلوی همکلاسیش شبیه احقما به نظر رسیده بود.بلند شد و کارتو گرفت
تماسش که تموم شد، به سمت پسر برگشت
اون هنوز اونجا وایساده بود_"بیا تو "
+"اممم ...مرسی منتظر میمونم "
_"گفتم بیا تو "
و بدون اینکه نگاهی به سوبین بکنه همونطور که درو باز گذاشته بود، رفت داخل و اونو تنها گذاشت.
خب، این پسر زیادی عجیب بود.به ناچار وارد خونه شد. تو نگاه اول ست مشکی سفید خونه توجه اشو جلب کرد. دکوری های مشکی خونه رو پر کرده بود . خونه اش هم مثل خودش متفاوت بود.
سعی کرد خیلی فضول به نظر نرسه. از اونجایی که حسابی هول شده بود رو نزدیک ترین مبل نشست و مضطرب دست هاشو به زانو هاش کشید .صاحب خونه با یه جعبه تو دستش برگشت.
_"میتونی خودت چشمتو ببندی ؟"
سوبین سرشو تکون داد و مشغول شد .پسر مو مشکی براش جعبه کمک های اولیه آورده بود.
_"من یونجون ام"
+"سوبین"
_"بهت نمیاد اهل دعوا باشی"
+"نیستم "
_"پس؟"
-"فقط میخواستم کمک کنم "
_"که اینطور "
سوبین معذب بود . خیلی هم معذب بود. این شاهزاده سوار بر اسب سفید امروز زندگیشو نجات داده بود ،کمکش کرده بود و حالا داشت با لبخند نگاهش میکرد.
صدای زنگ موبایل نجاتش داد. سوبین به ضربی از جاش بلند شد.+"کل..کلیدسازه .... اممم... ممنون بابت کمک هات"
_"خواهش میکنم . میخوای تا کارش تموم میشه بمونی؟"
+"نه نه ممنون باید برم خدافظ"
_"میبینمت"
سوبین تند تند سرشو تکون داد و از خونه بیرون رفت~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام سلام
شوگرتون هستم 😎🍰
اینم از پارت جدید
امیدوارم خوشتون اومده باشه
حمایت یادتون نره ♡
بوس به لپ های سرختون(◍•ᴗ•◍)
YOU ARE READING
Hi dear neighbor * سلام همسایه عزیز (Yeonbin یونبین |Taegyu تهگیو )
Fanfiction♡ سوبین و یونجون فقط همکلاسی بودن. چی میشه یونجون سر راه سوبین سبز بشه. حتی دم خونه اش ♡کاپل : یونبین Yeonbin, با چاشنی تهگیو ♡ ژانر: رمنس، روزمره ♡نویسنده : watermelonsugar_hii ♡وضعیت: در حال آپ . . . این داستان ساده تر از چیزیه که فکرشو میکنید...