بلافاصله بعد از افتادن شیشه و شکستنش؛
با حیرت دوتا دستای ظریف و کوچیکشو روی دهنش گذاشت و به تکه های شکسته شیشه و مایع قرمزِ غلیظِ شراب خیره شد.
_ جیمیننننن!
با شنیدن صدای تهیونگ به خودش اومد و بدون اینکه متوجه دست و صورت خونیش بشه، با صدایی لرزون جواب داد؛
× م..من..اینجام!
زیاد نگذشت که صدای جفت قدم های دو نفر از پله ها شنیده شد و لحظه ای بعد دو آلفایِ نگران وارد اتاق شدن.
+ جیمینن...چه بلایی سر خودت آوردی؟!
با شنیدن این حرف جونگکوک، بلاخره نگاهش سمت دستاش رفت و با صحنه ای که دید یکم ترسید.
× م..من متاسفم...من یه لحظه...یه صدایی..شنیدم..اومدم ببینم چ..چیه که...ازینجا سر در آوردم..بعد..بعد..-
_ شیشش!
تهیونگ وسط حرف جیمین پرید و و بهش نزدیک شد.
دستای خونی امگاشو تو دستای بلند و بزرگش گرفت و بهشون با نگرانی نگاه کرد.
_ اشکالی نداره عزیزم...آروم باش بیا بریم بیرون خودمون درستش میکنیم...باید دستاتو پانسمان کنیم
بعد دستشو پشت کمر جیمین قرار داد و به بیرون اتاق هدایتش کرد.
جیمین آب دهنشو قورت داد و سرشو برگردوند و نگاه آخری به شیشه شکسته داد.
بعد از اینکه از اون اتاق خارج شدن، سمت پله ها رفتن که تهیونگ یهویی یه دستشو زیر زانو و اونیکیش رو زیر کتف امگا گذاشت و اونو براید استایل رو دستاش بلند کرد.
جیمین از حرکت ناگهایی تهیونگ ترسید بخاطر همین دستای خونیشو مشت کرد و بدون توجه به سوزش دستاش، اونارو بدون اینکه به لباس تهیونگ برخورد کنه پشت گردنش حلقه کرد تا از احتمالِ صفرِ افتادنش جلوگیری کنه.
تهیونگ آروم از پله ها همراه امگای تو بغلش پایین اومد و سمت کاناپه حرکت کرد.
جونگکوک که پشت سرشون میومد، وقتی به حال رسید با دیدن خدمتکار، بهش اشاره کرد و مشغول توضیح دادن بهش راجب اتفاق طبقه بالا شد.
تهیونگ آروم جیمین رو روی مبل قرار داد و رفت تا جعبه کمک های اولیه رو بیاره.
بعد آوردنش، کنار جیمین رو مبل نشست و با در آوردن بتادین، چسب زخم، باند و همینطور پماد؛
دستای کوچولوی جیمینو تو دستش گرفت و مشغول پاک کردن خون رو دستو صورتش شد.
بعد ازینکه خون رو پاک کرد، دو سه تا زخم و خط روی دستای لطیف امگاش دید و قلبش فشرده شد.
YOU ARE READING
♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡
Short Story× مثلا میخواین چه غلطی کنین ها؟ تهیونگ روی جیمین خم شد و جلوی صورتش، توی مردمک چشمای عسلی امگا زل زد؛ - یه غلطی که...پارک بزرگو زجر بده 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐬𝐦𝐮𝐭,𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚,𝐬𝐡𝐨𝐫𝐭 𝐬𝐭𝐨𝐫𝐲, 𝐎𝐦𝐠𝐚𝐯�...