«چهار سال بعد»
+ عزیزم تو با بچه ها برو ما وسایلو میاریم
جیمین دست بورام و یورام رو گرفت و سمت جایی که قرار بود بشینن برد.
بلاخره بعد مدت ها که بخاطر کوچیک بودن بورام و یوارم نمیشد اومده بودن سفر و قرار بود کلی خوش بگذرونن.
واسه ی همین جیمین پیشنهاد طبیعت و یه خونه ویلایی رو داد که تهکوک هم موافقت کردن و این شد که الان اینجا هستن.
پشت سر جیمین تهیونگ و جونگکوک با یه عالمه وسیله دستشون سمت بقیه رفتن.
وسایل رو مرتب روی زیرانداز گذاشتن و خودشونم نشستن.
یورام و بورام هم به تبعیت از پدراشون نشستن و منتظر به پاپاشون خیره شدن.
_ اینجارو نگا...دوتا توله گرگه گشنه داریم
× من فدای اون چشمای خوشگلتون شم الان پاپا جیمین به دادِ اون شکمای فنقلیتون میرسه
بعد از داخل سبد پنج تا ساندویچی که از قبل آماده کرده بود رو در آورد.
دوتاشو سمت دوقلو ها گرفت و بقیه رو بین خودشون تقسیم کرد.
بورام و یورام با ذوق مشغول خوردن اون ساندویچ خوشمزه شدن و با کیوتی پاهاشونو تکون میدادن.
دوقلو ها بعد اینکه ساندویچ هاشونو خوردن از جاشون بلند شدن.
هردو همزمان باهم گفتن؛~ بابت غذا ممنون پاپا جیمینی
× نوش جونتون عزیزای من
یورام سمت تهکوک چرخید؛
~ آپا کوکی آپا ته ته ما میتونیم بریم بازی کنیم؟
+ آره چرا که نه توله
_ اره عزیزم برین فقط زیاد دور نشین همین نزدیکا بازی کنین
~ چشمم
با رفتن اون دوتا جیمین بلاخره تصمیم گرفت سوالی رو که خیلی وقت بود ذهنشو درگیر کرده بود رو بپرسه.
× کوک...ته
_+ جانم
تهکوک نگاهشونو به جیمین دادن.
× خیلی وقته که میخواستم ازتون یه سوالی رو بپرسم
+ بگو عزیزم میشنویم
جیمین مکثی کرد و گفت؛
× شما..قبل از من با کسی بودین؟
تهکوک اولش با تعجب بهم نگاه کردن اما بعدش گفتن؛
+ معلومه که نه
_ چرا اینو میپرسی؟
جیمین نگاهشو بهشون داد.
× پس...آنا کیه؟..همون اسمی که روی آلبومه داخل اتاقه
تهکوک نگاهشونو از جیمین گرفتن و سکوت کردن.

YOU ARE READING
♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡
Short Story× مثلا میخواین چه غلطی کنین ها؟ تهیونگ روی جیمین خم شد و جلوی صورتش، توی مردمک چشمای عسلی امگا زل زد؛ - یه غلطی که...پارک بزرگو زجر بده 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐬𝐦𝐮𝐭,𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚,𝐬𝐡𝐨𝐫𝐭 𝐬𝐭𝐨𝐫𝐲, 𝐎𝐦𝐠𝐚𝐯�...