ده سال پیش :
هاشیراما در ریلی رو باز کرد و وارد اتاق توبیراما شد. بهش گفته بودن سوکیا اونجاست. " سوکیا ، یه لحظه وقت داری ؟؟ "
سوکیا روی زمین مقابل توبیراما نشسته بود و فرمول جوتسویی که توبیراما می نوشت رو می دید. با باز شدن در ، هم سوکیا و هم توبیراما ، هر دو رو به هاشیراما کردن. چهره ی هاشیراما پکر و غمگین بود. ولی لبخند شادی به لب سوکیا اومد. سوکیا سریع از جاش بلند شد و با هاشیراما از اتاق خارج شد. " من باس برم. بقیه اش باشه بعدا. " تنها چیزی بود که سوکیا به توبیراما گفت.
توبیراما مشکوک شد. سوکیا داییشون بود که دقیقا هم سن هاشیراما بود. اون ها خیلی به هم نزدیک بودن. توبیراما این رو می دونست. اما اون لحظه احساس کرد رفتارشون مشکوکه.سکوت کرد و چیزی نپرسید. اون دوتا هیچ وقت رازهاشونو به توبیراما نمی گفتن. توبیراما باید خودش می فهمید. چند لحظه بعد ، بلند شد و تا حیاط پشتی تعقیبشون کرد.
" خب چی شد ؟؟ نتیجه چی بود ؟؟ " سوکیا با اضطراب پچ پچ کرد.
هاشیراما هنوز حالش گرفته بود. " هیچی. سه نفر مختلف رو امتحان کردم. واقعا هیچی حس نکردم. " منظورش سه بار رابطه با سه زن فاحشه ی مختلف بود. جوری گفت که انگار نه انگار سه بار رابطه پشت سر هم چیز سنگینیه. اون هم برای یه پسر هیجده ساله. خب ، سنجو به قدرت بدنی و انرژی خیلی زیاد معروف بودن. هاشیراما هم از بقیه بیشتر.
خوش حالی سوکیا ته کشید. زد تو پیشونی خودش و آه کشید. " ای بابا. پس یعنی قطعیه که از زنا خوشت نمیاد ؟؟ "
برق از سر توبیراما پرید. چیزی که می شنید رو باور نمی کرد. برادرش چی ؟؟ این یه خطر برای سنجو بود. هاشیراما به عنوان وارث سنجو باید ازدواج می کرد و تشکیل خانواده می داد. تفاوت هاشیراما آینده ی قبیله رو به خطر می انداخت.
سوکیا حرفش رو ادامه داد. " البته منطقی هم هست. جوری که تو قربون صدقه ی مادارا می ری ... " خودش از حرفش خندید و توبیراما اون پشت خون جلوی چشمش رو گرفته بود. حالا حتی بیشتر از مادارا بدش اومد.
" نخیر !! " هاشیراما با اخم رد کرد. " صد دفعه گفتم من و مادارا فقط بهترین دوستیم. "
سوکیا پیشنهاد داد برن خونه ی اون. به گفته ی خودش ، چیزی داشت که به درد مشکل هاشیراما می خورد. توبیراما باز هم یواشکی تعقیبشون کرد. در آخر ، رفت پیش بوتسوما و همه چی رو کف دست باباش گذاشت.
" دایی یه طومار داشت که توش داستان های مصور رابطه ی دو مرد بود. گفت اونو از لای وسایل توکا کش رفته بود که بعدا باهاش اذیتش کنه. یکیشون ظریف اندام بود و اون یکی یه مرد گنده ی زشت خشن. اولش که برادر اون صحنه های خشونت آمیز رو دید مخالفت کرد. ولی بعد انگار خیلی غرق تو اون نقاشی ها شد. آخرش هم دیگه هر دو نتیجه گرفته بودن برادر به مردها تمایل داره. " توبیراما گفت.
YOU ARE READING
هرزه کاگه ای
Romance﴿ شیپ : هاشیمادا ( تاپ!هاشیراما ، باتم!مادارا ) ﴾ ﴿ ژانر : عاشقانه ﴾ ﴿ اسمات : دارد ﴾