تا وقتی به خونه برسن حرفی زده نشد. تنها دست های بک بود که رو رون عضلانی مرد بود و هرازگاهی نوازشش میکرد و البته یک بار هم دستش کاملا اتفاقی به عضوش برخورد کرد که با نیش ترمز چانیول کاملا از کارش پشیمون شد. از جونش که سیر نشده بود.
بکهیون فقط به این فکر میکرد که وقتی نزدیک مرد شد قصدش فقط یه آشنایی ساده و گپ عادی با مردی که تمام عشقش رو داشت، بود. اما حالا اینجا بود. توی ماشینش نشسته بود و باهم سمت خونهش میرفتن.
وقتی قرار بود سوار آسانسور بشن پای چانیول به چهارچوبش گیر کرد و نزدیک بود بیفته. وقتی میخواست رمز پنتهوس رو بزنه چندین بار اشتباه کرد و باز هم وقتی قرار بود از آسانسور خارج بشن اتفاق قبل براش تکرار شد.
بک حس میکرد چانیول کمی... فقط کمی دست و پا چلفتیه و این براش به شدت عجیب و بامزه بود.
به محض اینکه بک هم از آسانسور خارج شد به دیوار پشت سرش کوبیده شد و ناله ای از درد کرد. ناله ای که بین لب های درشت چان خفه شد.
اون مرد حرفهای و خیس میبوسیدش. با ولع لبهاش رو میمکید و خراش های کوچیکی با دندوناش روی لب های بکهیون میکاشت. بک برای چند ثانیه به این فکر کرد که چانیول چرا انقدر با تجربه و حرفه ایه و وقتی دست مرد پشت گردنش نشست و با کشیدن پشت موهاش مجبورش کرد دهنش رو باز کنه افکارش کاملا محو شد.
بدنش به دیوار فشرده میشد. زبون چان روی دندون هاش و نقطه به نقطه دهنش میچرخید و مزه مزش میکرد. بکهیون میخواست توی بوسه شرکت کنه ولی جوری که چانیول سلطه گر بود نمیگذاشت بک کاری از پیش ببره.
بعد چندین دقیقه از هم جدا شدن. هردو نفس های عمیق و سنگین میکشیدن و با نگاهی پر از شهوت و برای بکهیون همراه با عشق... به هم نگاه میکردن.
دست بک با تردید سمت دکمه های باقی مونده چانیول رفت و با ارامش بازشون کرد. با نمایان شدن هیکل درشت و عضلات برجستهش آبدهنش رو محکم قورت داد و در یک ثانیه جاهاشون عوض شد. حالا کسی که به دیوار فشرده میشد چانیول بود و بک با نگاهی پر از شهوت بعد از درآوردن کت خودش کت و پیراهن چانیول رو هم درآورد.
دستش روی شونه مرد بود و با کمی خم شدن شروع کرد به بوسیدن عضلات و برجستگی های بدنش. زبونش رو روی ترقوهش کشید و میکش زد. شاید چانیول از مارک شدن خوشش نمیاومد اما بک میخواست ردی هرچند کوتاه و گذرا از عشقش روی بدن مرد بکاره.
زبونش رو روی محلی که مارک کرده بود کشید و خط بین سینش رو لیسید. یکی از نیپلهای قهوهای رنگ و برجستهش رو تو دهنش کشید و با زبون مشغول بازی دادنش شد.
چانیول سرش رو از لذتی که بهش وارد میشد به دیوار تکیه داد و آهی کشید. تابحال کسی اینکار رو براش انجام نداده بود و شدیدا داشت لذت میبرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/342582192-288-k682498.jpg)
YOU ARE READING
🍷𝘙𝘦𝘥 𝘞𝘪𝘯𝘦🍷
Fanfictionبکهیون قرار بود فقط یه گپ ساده با عشق دیرینهش داشته باشه. اما چانیول شرابش رو روی بک میریزه و گپ سادشون تبدیل میشه به.... ************* داری باهام چیکار میکنی؟ جالب بود که فکر هردوشون همین جملهست. -کاری نمیکنم... -میکنی. داری یه کاری میکنی که خ...