* رزی
بعد از اینکه جونگکوک و لیسا رفتن راهی اتاقم شدم. خیلی وقته که تنها تو اتاقم میخوابیدم. جیمین خیلی دیر میاد خونه. به ندرت صورتشو میبینم. حتی شک دارم از اینکه خونه میاد یا نه. چون همیشه بعد از بیدار شدنم با جای خالیش توی خونه مواجه میشم و این موضوع منو از هر لحظه ای ناامید تر میکنه
لباسامو عوض کردم و روی تخت خزیدم.پتو رو روی خودم کشیدم و سعی کردم مغزمو فارغ از هر منفی بافیای کنم
....صبح شده بود و از تخت بلند شدم. با اینکه ساعت 6 صبح بود ولی خبری از جیمین نبود.
لباسامو عوض کردم و پله هارو یکی یکی گذروندم تا به طبقه ی پایین برسم. دیگه روزها مثل هم میگذشت و تکراری بود. هر وقت از خواب بیدار می شدم نیازمند یه صحنه جدید از زندگیم بودمبه سمت آشپزخونه رفتم برای تر کردن گلوم یه لیوان آب خوردم. با بی میلی شروع به خوردن صبحونه کردم.
رفتم تو حال و لپتابمو برداشتم و فیلمی پخش کردم.
حدود چهارتا فیلم رو تموم کرده بودم. داشتم از کلافگی دیوونه می شدم.
رشته ای که تو دانشگاه میخوندم معماری بود، به اتاق کارم رفتم و قلم، خط کش و کاغذ رو برداشتم. شاید اینجوری میتونستم خودمو مشغول کنم.طراحیم که تموم شد روی میز رهاش کردمو روی صندلی ولو شدم. سرم بشدت درد میکرد. انگشت های دستمو روی گیجگاهم گذاشتم و شروع به ماساژ کردم
.
اگر جیمین مانعم نمیشد الان سرکار بودم و انقد کلافه نمیشدم. سعی داره جلوی همه چیزو در رابطه با من بگیرهمخصوصا ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون... دوست نداره منو با دیگرون ببینه ، اما الان حتی خودش خونه هم نمیاد...
گوشیو برداشتم و به جنی پیام دادم. چندین ماهه که با تهیونگ خارج از کشور زندگی میکنه.
همون لحظه جواب پیاممو داد. از آخرین باری که باهاش صحبت کردم تقریبا سه روزی میگذشت. دلتنگ شنیدن صداش بودم پس باهاش تماس گرفتم_ رزیِ من! چطوری!؟
_ سلام جنیم! خوبم اما تو خونه حوصلم سر میره، تو چطوری؟
_ منم خوبم، تازه با ته اومدیم خونه، بیرون بودیم
_ خیلیم خوب!
_ از بقیه چه خبر؟
_ جونگکوک و لیسا حالشون خوبه ولی جیمینو نمیدونم، خیلی وقته که خونه نمیاد، یا خیلی دیر میاد زودم میره یاهم اصلا خونه نمیاد
_ هنوز اجازه نمیده بدون اون بری بیرون؟با بغضی که به جون گلوم افتاده بود و قصد ول کردن نداشت، جواب دادم
_ اره...
_ عزیزم ما هفته بعد میایم کره حتی تصمیم داریم که خونهی تو بمونیم، تنها هم نمیمونی
_ ممنون جنی! خیلی دوستون دارم، به تهیونگ سلام برسون. بعدا حرف میزنیم
_ باشه عزیزم. فعلا!
YOU ARE READING
toxic love ~ jirose
Fanfictionکاپل اصلی: جیرز / رزمین کاپل های فرعی: جینسو، تهنی، لیزکوک