°حقیقت°
_چی شده؟
مرد آلفا با شنیدن اینکه مشکل عشق عزیزش در مورد برادرش یعنی رفیق صمیمی خودش بوده حالت جدیای به صدای خودش داد تا بتونه به دختر بفهمونه سر تا پا گوش شده برای شنیدن مشکلات._موضوع چیه سودا؟
_تو باید به من بگی چه خبر شده.
_من نمیفهمم هر خبری که بوده و هست رو هر دومون میدونیم چی رو باید توضیح بدم؟
دختر که میدونست آلفا به طور غیر مستقیم به خبرهای اخیر برادرش و اون امگا اشاره میکنه فهمید واقعا یه خبرایی هست.
_خب مشکلی نیست حالا که هر دومون میدونیم پس برام توضیح بده تک تک لحظاتی که هر دومون میدونیم.
آلفا متعجب از رفتار دختر دیوانه شروع به تعریف کرد و گفت.
از وقتی که خبر رسید چند تا از خبره ترین خبرنگارهای کرهای تونستند بهترین رفیقش رو در حال عشقبازی با یه امگا اون هم تو یه فروشگاه بگیرند گفت.
از تعجب و حیرت زیاد موضوع و اینکه مردم اون رابطه رو تجاوز جنسی جا زده بودند چون آلفای داستان وارد رات شده بود و تاریخ هست امگا رو تغییر داده بود.
از اینکه لحظات آخری که میخواستند اون دو رو از اتاق بکشند بیرون اون احمق چه دست گلی به آب داد.
و در نهایت از اینکه به زور از کلی خبرنگار نجات یافتند و تونستند به سلامت از اون مکان بیرون بزنند گفت.
_و تمام ماجرا همین بود.
دختر با کمی تفکر سرش رو تکون داد و سعی کرد تمام تکه های پازل رو در کنار هم بچینه.
اون میتونست حس کنه آلفای عزیزش جملات رو با صداقت به زبون اورده اما باز هم چیزی درست نبود چیزی که آلفا اون رو به زبون اورد اما با پوششی که دختر مثلاً متوجه نشه._اون دسته گلی که برادرم به آب داد چی بود؟ به غیر از گرفتن مچش با اون امگا دیگه چیکار کرده؟
سکوت...
و دختر آلفا تیری درست وسط اون هدف زد._شماها دارین چی رو پنهون میکنین؟
_تو نمیدونی؟؟
صدای بهت زدهی آلفا شوخی بردار نبود اون هیچوقت تعجب خودش رو از موضوعی نشون نمیداد. هیچوقت...
_چی؟؟ دق مرگم میکنین شما آخر چی رو نمیدونم؟؟؟
_اینکه آخر داداش چه بلایی سر اون امگا اورد.
YOU ARE READING
blue boy
Fanfictionکیم تهیونگ امگایی که پدرش میخواد اون رو در ازای سهام از دست رفته اش به خانواده ی جئونها پیوندش بده. اما پسر قرار نیست جلوی خواستهای پدر سر خم کنه . فرار کردنش مساوی میشه با پیدا کردن جفت حقیقیش که زندگیاش رو زیر و رو میکنه. از طرفی برادر کیم تهی...