°فرار°
سر و صدا و شلوغی داخل عمارت باعث شده بود افراد زیادی بیرون از عمارت به رقص مشغول بشن و جئون جونگ کوک هم از همون دسته افراد بود.
اما خب اون با یک دختر زیبا که موهای بلوند و چشمهای طلایی داشت مشغول رقص خاصی بود البته تا قبل از اینکه برادر اون دختر احمق که از قرار معلوم هیت شده بود دختر رو برداره و ببره.
دوست های خودش هم کم از اون برادر غیرتی دختر نداشتند با این حال جئون جونگ کوک نمیفهمید چرا داره توسط دوستانش سرزنش میشه اون احمق ها چرا اینقدر استرس داشتند؟
_بهتون گفته بودم نزارین این بره بیرون نگفتم آبرو ریزی میکنه؟
_کدوم آبروریزی آبروی اون دختره میره که با وجود اطلاع از ماجرا رو بازم خودشو چسبوند به این بدبخت میدونین که اینا چجورین._بیخیال مرد کی اینقدر احمق شدی؟فکر میکنی جئون ها با این حرف ها راضی میشن؟مردم و شرکا رو میشه راضی کرد اما جئون ها رو نه.
مست و پاتیل بود و به حرف های دوستاش گوش میداد اونها اصلا میدونستن چقدر سخته وقتی که مستی روی موضوعات و حرف های مختلف تمرکز کنی؟
اونها واقعا باید ازش ممنون میبودن._خ..خیلی خوب بابا...حا.هه..حالا که چیزی نشده با اینکه...هه..دختره خودشو چسبوند سر و تهش..وهم میارین دیگهه.
با حالت مست و احمقانه ای رو به دوستانی که بی شک تا چند دقیقه ی دیگه ولش میکردند تا اون امگا دوباره بیاد و بچسبه بهش گفت و سعی کرد مسائل رو با روش های کاملاا عاقلانه حل و فصل کنه کاری که دوستهای احمقش نمیتونستن انجام بدن.
_خیلی خوب من دیگه نیستم خب؟ دیگه رو من حساب نکنین.
هوفف اون هونگ جوی احمق.
_یاااا یه جوری دارین رفتار میکنین که انگار میخوان از ارث محرومم کنن.آلفا لیوان دیگه ای از شامپاین در دستش رو خورد و به رو به روش خیره موند و حرفهاش رو به آرومی بیان کرد.
_اون آشغالا هیچ گوهی نمیتونن بخورن نه تا وقتی که آنها پسر دو خانواده ی لی و جئون منم.
____________________________________تو نمی تونی این کارو انجام بدی میفهمی؟ نمیتونیی.
سر اون جئون احمق با اون صورت مزخرف و خونسردش داد می زد و سعی می کرد توجه حداقل یکی از اعضای خانواده اش رو به دست بیاره اما خب زهی خیال باطن._خیلی خوب جئون جونگ کوک بذار امتحانش کنیم برگرد به همون جایی که ازش اومدی و به کارهات ادامه بده بذار ببینیم کی سر حرفش میمونه.
پسر عصبی تر از قبل به پیرمرد رو به روش نگاه کرد هنوز هم آثار مستی از چهرش مشخص بود و باعث میشد ارباب جئون از وضعیت پسر خودش شرمنده از بشه آخه اون پسر تا کی میخواست آبروی خودش و خاندانش رو ببره یعنی حتی به فکر آبروی خودش هم نبود؟
![](https://img.wattpad.com/cover/318088221-288-k319013.jpg)
أنت تقرأ
blue boy
أدب الهواةکیم تهیونگ امگایی که پدرش میخواد اون رو در ازای سهام از دست رفته اش به خانواده ی جئونها پیوندش بده. اما پسر قرار نیست جلوی خواستهای پدر سر خم کنه . فرار کردنش مساوی میشه با پیدا کردن جفت حقیقیش که زندگیاش رو زیر و رو میکنه. از طرفی برادر کیم تهی...