بعد اونروز دیگ باهم چشم تو چشم نشده بودیم و معلوم بود هر دومون در عین اینکه انواع حس های مختلف رو تجربه میکردیم خوشحالیم و خیلی از اون اتفاق موذب شدیم . امتحانای پایان سال هم داشت نزدیک میشد و هوا رو ب گرمی میرفت و نفس کشیدن رو سخت تر میکرد و من و نماینده ی جذابمون سر کولر باهم درگیری های دوستانه ک تهش به خنده کشیده میشد داشتیم .
Hyunjin pov
با عجله برای اینکه برای پارتی اخر سال داشتم لباس اماده میکردم ....یه چیز خیره کننده و خاص میخاستم .... کی میدونست شاید تونستم از احساسات اون چیزی بفهمم . هر چند از احساسات خودم دیگ ب اندازه ی کافی مطمئن بودم ولی بازم مث بقیه ی آدما دوست نداشتم کراشم ردم کنه واسه همین با دقت لباسامو انتخاب کردم و حموم نسبتا طولانی ای گرفتم رفتم ح لباسامو بپوشم.
نگاهی توی اینده ی قدی اتاق بزرگم ب خودم کردم یه پیراهن سفید با دکمه های نقره ای با یه کت چرم کوتاه روش ک لبه هاش بالای نافم بود ولی استین دار بود و سنگ ریزه های نقره یی ک به زیبایی با دکمه های پیراهنم هماهنگی داشت و شلوار جین مشکی جذبی ک ب همه ی اینا زیبایی خاصی میبخشید و جذابیت شونو چند برابر میکرد پوشیدم و دراخرم کتونی های اسپرتم
همه چیز حاظر بود..... موبایل و کیف پولم رو برداشتم و سمت ماشین رفتم و بعد جایگیری ماشین رو ب سمت محل مراسم ک همون مدرسه ی خاک گرفته ی خودمون بود تازوندم.مسیرش کوتاه بود و سریع رسیده بودم ...تا ب داخل سالن رسیدم چشم چرخوندم و دیدمش...و خدای من چیزی ک میبینم درسته؟ .....نه نه این نمیتونه درست باشه ....اون شلوار چرمی جذبی ک ب پاش کرده بود حتی فکر نفس کشیدن رو از ذهنم پروند .... جوری ک انحنای کمر باریکش رو نشون میداد و اون پلیور خاکستری رنگ ک تظاد خاصی با پوست سفید رنگش داشت و من نمیتونستم ازش چشم بردارم ولی تا وقتی ک به صورتش رسیدم بدنم منقبض شد...اون موهای طلایی ک توی صورتش ریخته بود و ارایش کمی ک کرده بود از خود بی خودم کرد.
رفتم سمتش ک وسط پیست رقص داشت بدنشو تکون میداد ... خیلی کم. ولی حسش میکردمFelix pov
وقتی ک وارد سالن شد دیدمش ولی ب روی خودم نیاوردم جیسونگ یکی از همکلاسی هام بود... درسته باهم زیاد صمیمی نبودیم ولی نزدیک ترین دوستم بود پس بهش گفتم حواسش باشه تا بدون نگاه کردن بهش بفهمم داره چیکار میکنه ک... همه ی حدسیاتم درست بود مسخ دیدنم شده بود و با فکی منقبض و خیره نگاهم میکرد داشت نزدیک میشد ک جیسونگو دک کردم بره تا باهم تنها باشیم .... نزدیک اومد... نزدیک و نزدیکتر..... و یهو به سمت گوشم خم شد و زمزمه ای کرد ک توی صدای بلند پارتی بزور شنیده میشد
+ خیره کننده شدی
واو پس با دقت داشته تماشام میکرده ... ک البته کمنم دقیقا ب همین دلیل این استایلو انتخاب کردم ... از انتخابم راضی ام
- اوه هیونجین ممنونم تو هم خیلی میدرخشی
اولش نمیخاستم بگم ولی لنت ب این ذهنم ک کلمه ی دیگه ای پیدا نکرد .... لباش ب لبخند بزرگی باز شد و منم نا خودآگاه لبخندی زدم.
لیوانی سمتم گرفت
+ افتخار همراهی میدی؟
سوالی نگاهش کردم و گفت
+ میخای باهم برقصیم؟ البته بعد نوشیدنی
اولش نفهمیدم بعدش لیوانو گرفتم و بالا دادم بعد سری تکون دادم ک دستمو گرفت و به دی جی گفت ک اهنگ رو عوض کنه و چندی بعد من و اون بودیم ک با صورتای خمار به خاطر اولین الکل هایی ک توی زندگیمون میخوردیم و توی رگامون بود خمار شده ب هم زل زده بودیم و بدنامونو با ریتم تکون میدادیم.
+ خیلی زیبایی فلیکس
خمار شده نگاهش میکردم نزدیک تر بهم شد و کنار گوشم زمزمه کرد
+ و این زیباییت دیوونه م میکنه
YOU ARE READING
Are we Friends?
Fanfiction[ complete] من همه ی تلاشمو کردم تا تو رو فقط ی دوست ببینم ولی چطور تو انقد کاملی ک از وقتی ک دیدمت ی لحظه هم نتونستم مقاومت کنم و قلبمو بهت باختم Genre:life school - romance - scince of life - smut Couple: hyunlix