part8

354 12 5
                                    

روز بعد هم به همون روال گذشت و بادیدن ساعت شش ونیم پاشدم رفتمو سوار آسانسور شدم دکمه یک رو فشار دادم آسانسور داشت به آرومی بسته می شد که یه دست کشیده جلشو گرفت یه دست با لاک های آبی پر رنگ.
زیبا بوی خاصی اومد که میشناختم .
خانم کریستی بود نزدیکم شد و توی آسانسور ایستاد وبعد دکمه پی روز زد با ترس عمیقی به چشای خوش رنگش نگاه می کردم .چقدر خش بودن .
هر وقت که یه حسی منو یاد کاترین "خانم کریستی "بندازه استرس میگرم از اون عجیباش. منتظر بودم تا در آسانسور باشه ولی باز نشد حدود ۱ دقیقه بود که توی آسانسور مونده بودیم. بودیم دیگه داشتم مطمئن میشدم مشکلی پیش اومده
خانم کریسی آروم سمتم اومد.
~لعنت بهش این لعنتی وقت پیدا کرده .
عصبی بهم زل زد . حتماً بخاطر شرکت بلک کالر عصبی بود اون بزرگ ترین رقیب مونه و اگه تو اون مراسم توجه شرکت ادکلن آب دهنمو قورت دادم. بازم دادزد: لعنتی این دفعه می خواست آسانسور و بزنه مشتشو آماده کرد تا بزنه  ناخواسته برگشت به سمت من و نتونست جلو مشتشو بگیره سر مو قایم کرم صدای مشتش بلند شد که به خودش اومد. من شوکه به دستش نگاه کردم .
~معضرت می خوام کنترلمو از دست دادم  بزرگترین  رقیب مون اونجاست و نباید کم بیاریم که استرسیم میکنه.
_درسته
حتی پنج سانتم فاصلمون نبود! محو تو چشاش بودم که دستشو زیر صورتم گذاشت و نزدیک کرد به خودش قبل از این که لباشو رو صورتم حس کنم در آسانسور باز شد و گفت بریمو دستمو کشید و با خودش برد

lovely painNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ