part 2

592 17 1
                                    

به در شرکت نگاه کردم از رنگ های کرم و سیاه طور تشکیل شده بود خوب مطمئنم که چه بیرون و چه داخلش قابل تحمل تر از وسط شهر بودن اونم تو عمق جمعیته بخصوص تو نیویورکه!
وارد شدم و کمتر وقتم رو هدر دادم  از چند نفر که داخل بودن پرسیدم و بلخره تونستم دفتر معاون رو پیدا کنم .
معاون داشت با تلفن حرف میزد تا منو دید یه لبخند زد و با دستش اشاره کرد که چند دقیقه وایسم وقتی تلفنش تموم شد خودش درو برام باز کردم وقتی وارد شدم ازم خواست بشینم منم این کارو کردم بهم نگاه کرد و چشاشو ریز کرد:
° تو باید الینا باشی ؟
_بلع  الینا اسمیت هستم
°خیلی خب الینا اسمیت
وشروع به سوالا ی مسخره وحوصله سر بر کرد و منم با حوصله جواب دادم
و بعد از پوزخندش بهم گفت:
°خانم اسمیت شما به عنوان منشی من ....
استرس لحظه ای بدنم فرا گرفت
°استخدامید و از همین حالا می تونید کارتون شروع کرد
آروم شدم و خیلی خوشحال حقوقشم عالیه
_متشکرم
و به سمت در رفتم لحظه ای چشایی زیبا تر از زیبایی جلو ی چشام اومد و منو به طرز عجیبی متحیر کرد سبز رنگ بودن و حالت خشنی داشتن و....
~معذرت می خوام
_چ..او..ه
°ایشون مدیر شرکت هستن خانم کاترین کریست

lovely painOù les histoires vivent. Découvrez maintenant