من کنارتم

821 100 0
                                    

_آااهه یونگ
بلند ناله کرد و خودشو روی دیک یونگی که با چشمای وحشی و خمارش نگاهش میکرد،بالا پایین کرد
یونگی کمر جیمین و محکمتر گرفت و لگنش و بالا‌تر داد تا پسر کوچیکتر راحت‌تر ازش سواری بگیره
جیمین چشماش از لذت به عقب سر خورده بودن و با یه دستش عضو سفت شدشو پمپ میکرد و با لذت از مالیده شدن نیپلش توسط انگشتای یونگی ناله میکرد
_شت..یونگ من..آاهه من دارم میام
یونگی با فهمیدن اینکه نزدیک ارضا شدنن با چند ضربه محکم خودشو توی حفره داغ جیمین خالی کرد

و پسر کوچیکتر با داغی حفرش کامش و روی شکم مردش خالی کرد

بی‌حال از دو راند سکس یهوییشون خودش و توی بغل یونگی انداخت و نفس نفس زد
یونگی نیشخند به نفس نفس زنای جیمین زد و موهاشو نوازش کرد و خم شد روی کتفش و بوسید
_کی بود میگفت من تحمل بیشتر از دو راند و دار...
با زنگ خوردن گوشیش حرفش نصفه موند،اخم متعجبی کرد
ساعت نزدیک ۵ صبح بود،کی بود این موقع بهش زنگ میزد؟

دستش و دراز کرد و گوشی و از روی عسلی برداشت

با دیدن اسم جونگکوک روی اسکرین متعجب ابرویی بابا انداخت و سریع تماس و وصل کرد،یعنی چیشده بود؟

_جونگکوک؟چیش...
با صدای عصبی و نگران جونگکوک حرفش قطع شد:
_هیونگ،تهیونگ..دزدیدنش،آدمای جینهو بردنش

یونگی اخماش و با نگرانی توی هم کشید و روی تخت نشست
_یعنی چی دزدیدنش؟تو کجا بودی؟دقیقا چ اتفاقی افتاد؟
جیمین با فهمیدن موضوع با نگرانی لحاف و از روی تن لختش کنار زد و نزدیک یونگی شد

_ما خواب بودیم من صدای ایمیل لپتاپ و شنیدم و فکر کردم شاید جین خبری از جینهو فرستاده باشه،رفتم اتاق کارم که دیدم ایمیل از فرد ناشناسی بود و اول یه پیام بی متن بود،اما چند ثانیه بعد یه کلیپ فرستادن،دانلودش کردم که...هیونگ فیلم اینکه چطور منو راحت به اتاق کشوندن و تهیونگ و دزدیدن و برام فرستادن،منه احمق،منه خر چطور نفهمیدم که ممکنه یه تله باشه
جونگکوک تموم این حرفارو با عصبانیت و چهره‌ای سرخ از خشم بیان میکرد

یونگی از جاش بلند شد و درحالی که گوشی و با شونش به گوشش چسبونده بود باکسرشو پوشید و گفت:

_باشه جونگکوک خونسرد باش،من الان میام پایگاه تا ببینیم باید چیکارکنیم
جونگکوک تماس و قطع کرد و با عجله از عمارت خارج شد و سمت پایگاه روند.
____________
با حس زبری زیر کمر و سردرد شدیدش،چشماشو از هم باز کرد
فضایی که توش بود تاریک بود،سرد بود و بوی نم میداد،برای درک موقعیت اطرافش و بهتر دیدنش چند بار پلک زد تا دیدش واضح‌تر بشه

حالا بهتر میدید،اما چه فایده؟جز نور ضعیفی که از دریچه‌ی کوچیک روبه روش به داخل اون اتاقک سرد میتابید،هیچ‌چیزی دیده نمیشد
با شدیدتر شدن سردردش تموم اتفاقات شب گذشته جلوی چشمش نقش بست.‌.

Amada,KookVWhere stories live. Discover now