Him (Bright win)

پارت 6

برایت بلند شد و وان حمومو آماده کرد
وین که دیگه جونی نداشت به سختی از جاش بلند شد و همراه برایت به حموم رفت
–بیا اینجا
وین توی بغل برایت نشست و سرشو به سینش تکیه داد
–هنوز درد داری ؟
وین سرشو به نشونه تایید تکون داد
–از این به بعد بیشتر حواسمو جمع میکنم
بعد سر پسر کوچولوشو نوازش کرد
به نظر میومد وین از چیزی ناراحته با اون قیافه کیوتش یه اخم نصفه نیمه کرده بود
–چیزی شده ؟
وین نمی‌خواست بیشتر از این بپیچونه همین پیچوندن و حرف نزدنا این همه سال عذابش داده بود
+اون دختره که باهاش بودی دوس دخترته ؟
–خودت چی فکر می‌کنی ؟
+اگه دوس دخترت بفهمه خیلی اعصبانی میشه
برایت که از تخیلات وین خندش گرفته بود دستاشو دو طرف صورت وین گذاشت و به طرف خودش چرخوند
–بانی کوچولو حسودیش شده ؟
وین دوباره اخماشو تو هم کرد
–معلومه که نه فقط نگران احساسات اون دخترم
–اون دوس دخترم نیست
سرشو نزدیک تر برد
–دوس پسرم خوشش نمیاد به دخترا نزدیک بشم
وین که از چیزی که شنیده بود حسابی شوکه شده بود سمت برایت برگشت وگفت
+د..دوس پسرت کیه ؟
داشت با خودش فکر میکرد از این بهتر نمیشه اون دوست پسر داره و حالا اومده ازش سواستفاده کنه
وین تو خیلی احمقی واقعا فکر میکردی دوست داره ؟
برایت بعد یکم مکث جواب داد
–خب فکر میکنم میشناسیش اون خیلی کیوته حتی وقتی اعصبانیه با چشمای خرگوشیش منو نگاه می‌کنه و همیشه پی بای صدام می‌کنه
سرشو نزدیک تر برد و دم گوشش زمزمه کرد
–ولی نمیدونم چرا تازگیا هرجا منو میبینه پا به فرار میزاره انگار من گرگمو می‌خوام بخورمش
وین که داشت توی اطرافیانشون دنبال اون شخص میگشت یهو به خودش اومد
صبر کن ببینم اون منظورش منم ؟
برایت که داشت با لبخند نگاش میکرد ادامه داد
–خیلی وقته منتظرت بودم
+مَ..من
–میدونم که میخوای چی بگی
وین که از خوشحالی توی پوست خودش نمی‌گنجید برایتو بغل کرد وسرشو روی سینه پسر بزرگتر گذاشت
برایت بعد از تمیز کردن هردوشون وینو روی تخت نشوند و مشغول خشک کردن موهاش شد
وین از نوازش سرش کم کم داشت خوابش میبرد
بعد از تموم شدن کارش وین دراز کشید و برایت رفت تا حوله هارو سر جاش بزاره و چراغو خاموش کنه نفس های سنگین وین نشون میداد به خواب رفته  بغلش کرد و پتو رو روش کشید مدتی مشغول نگاه کرد به بانی کوچولویی بود که بغلش آروم گرفته بود و بعد خودش هم به خواب رفت .