part 3

1.3K 178 10
                                    

•9 سال بعد•

من حالا 17 سالمه، باید بتونم از خودم دفاع کنم یا حداقل باید بدونم چطوری اما نمیتونم
رقت انگیز ، من لیاقت اینو دارم!
زانو هامو بغل کردم درحالی که اونا مدام بهم ضربه میزدن
چرا لعنتی، فکر کردم که نوشیدن نوشابه ایده ی خوبیه ، چرا وقتی اونا رو دیدم بر نگشتم و چرا فکر کردم هوشمندانه اس که باهاشون صحبت کنم؟
وقتی یکی به پشت سرم لگد زد صدای دیگه ای رو شنیدم

"فقط به خودت نگاه کن، نمیتونم چهره ی زشت تورو تحمل کنم!"

"پس تحمل نکن!"
این اشتباه بزرگ شماره ی 1 بود

"لعنتی چی گفتی؟"

"کری؟ یا فقط احمقی؟!"
و این اشتباه بزرگ شماره 2 بود
تا الان فقط دارم قبر خودم رو حفر میکنم

"تو عجیب غریب لعنتی"
موهامو به شدت کشید و منو چند سانتی متر از خودش دور کرد

"تو مثل اون عجیب غریب دیگه باهام حرف نمی زنی"

با جوابش پوزخند زدم:
"من همین کارو میکنم"

"عوضی کوچولو"
انگشتاشو دور موهام محکم کردو سرمو به زمین کوبید. چشمم رو فشار دادم چون دردش خیلی زیاد بود

"این باید بهت یاد بده که دهنتو ببندی"
بعد انگشتش شروع به ردیابی خط فک من کرد و به سرعت به گردنم رسید، درحالی که سرمو کج میکرد پوزخندی زد:

"تو وقتی درد میکشی خیلی ناز میشی"

"لعنتی به من دست نزن"
سرمو از دستش بیرون آوردم و سعی کردم بلندبشم اما اون سریع مشتی به شکمم زد و من به زمین پرت شدم و چهره ام از درد جمع شد

"اگه نمیخوای چهره ات شبیه گوه بشه توصیه میکنم دهنتو ببندی"

روی زانو هاش نشست و سرمو به سختی بلند کردو مشغول بررسی صورتم شد

"حالا پسر خوبی باشو کاری که من گفتمو انجام بده"
با تعجب بهش خیره شده ام اما پوزخندی زد و سعی کرد پیرهنم رو از تنم خارج کنه اما وقتی موفق نشد ناامید شد اما درنهایت اونو پاره کرد

فریاد زدم:
"بس کن!!"
و سعی کردم از چنگش بیرون بیام اما دوستاش منو به دام انداختن

"خفه شو"
بهم سیلی زد و رد قرمزی به جا گذاشت
از درد جیغ زدم، اشکام تهدید میکردن که فرو می‌ریزن اما اون هارو به سختی نگه داشتم

"فاک، تو خیلی جذاب میشی وقتی درد میکشی!"
بعد به گردنم حمله کرد
بدنم رو تکون دادم و سعی کردم خودمو آزاد کنم اما اونا خیلی قوی بودن

"ب..بسههه"
با تمام وجود فریاد میزدم به امید اینکه کسی بشنوه

"ک..کسی کمک کنه"
این کارم باعث عصبانیتش شد و دستاشو روی دهنم گذاشت
دیگه نتونستم جلوشو بگیرم، اشک از صورتم سرازیر شد
بوسه هاش رو روی سینه ام می‌گذاشت، دستش به آرومی سمت شلوار جینم فرود اومد و شروع کرد

ORPHAN // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now