5- Kiss Like That

25 6 17
                                    

حین دور شدن از معترضین کم مونده نایل از خنده پس بیفته. خنده‌های نایل طوری واقعین که من و هری هم شروع می‌کنیم به خندیدن.

با آرومتر شدن خنده‌هاش نایل با صدای بلندی میگه: «باید قیافه‌هاشون رو می‌دیدین!»

هری می‌پرسه: «عکس چطوری از آب درومد؟» و دستش رو از بین انگشت‌هام بیرون می‌کشه تا عکس رو توی موبایل نایل ببینه. قبل از اینکه باز موبایل پسر رو بهش برگردونه سرش رو بالا و پایین می‌کنه و اینکه باز دستم رو نگرفت از چشمم پنهون نمی‌مونه. «عالیه. خب دیگه بهتره ما بریم. لویی فقط اومده بود یه کم خرید کنه.»

بعد از اینکه هری مختصر از نایل خداحافظی می‌کنه و کنار میره، نایل جلو میاد تا با من خداحافظی کنه.

نایل با لبخند میگه: «لطفاً مراقبش باش. پسر خوبیه.»

«نه، اینطوری نیست. من استريتم و-»

«چیزی نیست، لویی. به هر حال شما به هم میاین. عجله
نکن.»

این تنها حرفیه که نایل قبل از رفتن بهم میزنه. وقتی می‌چرخم هری رو می‌بینم که هنوز منتظرمه. با خجالت به طرفش میرم و هر دو به راه رفتن در سکوت ادامه می‌دیم. برای دوری کردن از اعتراضات از مسیر دیگه‌ای می‌ریم و کاملاً بدون مشکل به مغازه خوار و بار فروشی می‌رسیم.

به هری میگم: «فقط به چند تا چیز دم دستی نیاز دارم. فقط غلات صبحونه، شیر و یه کمی میوه.»

حین راه رفتن بین قفسه‌های فروشگاه که به خاطر دیر وقت بودن سوت و کوره، هری میگه: «چیزی که گفتی تقریبا کوتاه‌ترین لیست خریدی بود که تا حالا شنیدم و هیچ‌کدوم از اونا به درد آشپزی نمی‌خورن.»

در حالیکه دارم شیرهای مختلفی که موجود هستن رو چک می‌کنم بهش اعتراف می‌کنم: «من خیلی آشپزی نمی‌کنم.»

وقتی در یخچال رو باز می‌کنم تا بطری شیر بدون چربی رو بردارم هری با بیخیالی میگه: «اگه تعریف از خود نباشه من آشپز خیلی خوبیم. یه شب برات شام می‌پزم.»

تلاش می‌کنم چیزی نگم، ولی نمی‌تونم جلوی زبونم رو بگیرم: «الان به یه قرار دعوتم کردی؟»

با گفتن این حرف هری کمی سر ذوق میاد و می‌چرخه تا نگاهش رو به من بده. «فکر کنم همین کارو کردم.»

با خنده سری تکون میدم. «شرمنده هرولد، من به پسرا علاقه ندارم.»

هری با ایستادن مقابلم میگه: «اسمم هرولد نیست و با اون وضعی که من رو بوسیدی باید تجدید نظر کنی.»

اول با گفتن داستان‌های کام اوت و حالا هم با اون حرف کاری کرد که فکر کنم اون می‌خواد چیزی رو به زبون بیارم که نمی‌خوام.

«کارم به خاطر اعتراض بود، هری. تمامش برای اعتراض
بود.»
انگار هری یه جورایی از حرفم دلخور میشه ولی وقتی بین قفسه ها راه می‌ریم هیچ چیزی نمیگه.

Pride [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora