جنی
"...و بنابراین شما به مدت 6 ماه در بیمارستان روانی سئول خدمات اجتماعی انجام خواهید داد." قاضی فریاد زد.
آهی کشیدم. خدمات اجتماعی، دوباره، حالم بهم میخوره. خب، حداقل زندان نیست، پس حدس میزنم باید راضی باشم.
به محض اینکه رسیدم خونه خواهرم منتظرم بود.
"و؟"
"بازم خدمات اجتماعی.." زیر لب زمزمه کردم، دنبال یه آدم خاص میگشتم که بهم روحیه بده.
"تهیونگ خونه نیست، جنی." جیسو بهم گفت. "و اون دختر بچه ای که کتکش زدی اتفاقا تو بیمارستانه."
نگاه سختگیرانه ای به من انداخت و از جواب ندادن من ابرویی خم کرد.
فقط شونه بالا انداختم. "اون لیاقتشو داشت، تهیونگ رو اذیت کرد، اون باید مرده باشه."
جیسو با ترهم به من نگاه کرد میدونست چقدر به برادر کوچولوم اهمیت میدم. "حالا، ته هر لحظه میاد خونه، پس بیا درمورد چیز دیگه صحبت کنیم، باشه؟" سرمو تکون دادم.
برادرم از کار من خبر نداشت. اون یه پسر کوچولوی خیلی بامزه و معصومه که فقط دو روز پیش 16 ساله شد.
جیسو سمت آشپزخونه رفت و شروع کرد به درست کردن شام درحالی که من سریع لباسامو عوض کردم.
صدای باز شدن در و صدای ما رو پله ها شنیدم. '1, 2, 3.." در باز شد و احتمالا ناز ترین پسری که تا به حال کسی دید نشون داده شد. کت بزرگ سفیدش تقریبا به ران هاش میرسید و قفل های قهوه ایش به زیبایی روی پیشونیش افتاد.
"نونا!"
نیشخندی زدم، آغوشمو باز کردن تا باهاش برخورد کنه. همدیگرو محکم بغل گرفتیم.
"نونا کجا رفتی؟ مدرسه نبودی." بغل رو شکستم و دستی به موهاش زدم. "نونا یه کار جدید داره، قراره خیلی برم."
تهیونگ پوزخند زد و با پنجه های پلیورش بازی کرد."اما تو مدرسه قراره بمونی، درسته؟" سرمو تکون دادم و دوباره بغلش کردم.
"البته ته، شاید از جونگکوک هم بخوام ازت محافظت کنه." پوزخندی زدم، میدونستم برادر کوچولوم کراش بزرگی روی بهترین دوستم جونگکوک داره.
چشماش روشن شد. "واقعا نونا؟" سریع به گونه ام نوک زد.
"ممنونم." با شیرینی گفت.
لبخند زدم. "بیا بریم پایین، آره؟ فکر کنم امروز جیسو غذای مورد علاقه ات رو درست کرد." تهیونگ جیغی کشید و دستمو گرفت و منو کشید پایین.
شام رو با گوش به داستان های بی پایان تهیونگ درمورد دوستای بامزه اش هوسوک و جیمین خوردیم. من و جیسو زیاد چیزی نگفتیم هردومون نمیخواستیم.
YOU ARE READING
Don't You Want To Speak? | Jenlisa (translated)
Fanfiction'نمیخوای حرف بزنی؟' جنلیسا~ "چه اتفاقی برات افتاده؟" لیسا یک بیمار در یک بیمارستان روانی است و جنی مجبور میشود از اون به عنوان خدمات اجتماعی مراقبت کند.