After Story

2.9K 374 53
                                    

"نظرتون راجب چندتا توله چیه؟"

جونگکوک همونطور که به صفحه‌ی تلوزیون خیره بود با لحن یکنواختی این جمله‌ی ترسناک رو به زبون آورده و در ازاش با سکوت روبه‌رو شده بود.

"دستت رو از تیشرت من بکش بیرون ته!"

جمله‌ای که این بار با تن بالاتری از بین لب‌های امگا بیرون اومده بود، گرچه به‌نظر میومد صاحب خاصی نداره اما منظورش رو کاملا به مخاطبش رسونده بود.

تهیانگ با دلخوری و لب‌هایی جمع شده نچی کرد و دستش رو که تا چند لحظه قبل در حال شیطنت روی شکم سفت امگا بود، از زیر تیشرتش بیرون آورد.

تهیونگ در طرف دیگه‌ی تخت آروم سر جاش جابه‌جا شد و در حالیکه به بازوش تکیه داده بود، شقیقه‌ی امگاش رو بوسید.
"من فکر نمی‌کنم واقعا توله‌ای نیاز داشته باشیم. البته اگه تو بخوای میتونیم دوباره‌ درموردش فکر کنیم."

امگای دست به سینه کمی بیشتر به طرف تهیونگ مایل شد تا درخواستش برای بوسه‌های بیشتر رو بهش بفهمونه.
"من مشکلی با بارداری ندارم. آلفاها مگه دوست ندارن یه عالمه توله داشته باشن؟"

الفای کوچیکتر سرش رو داخل گردن جونگکوک فرو برد و عطر لیموی مورد‌علاقه‌ش رو داخل سینه کشید. به‌هرحال امگاش از فیلمی که مشغول تماشاش بودن، جالب‌تر بود.

"من واقعا به یه نفر دیگه نیاز ندارم تا امگامو باهاش تقسیم کنم."
نظری بود که با تخسی داده بود و با یه نیشگون از پهلوش که هنر دست جونگکوک بود، تصحیح کرد.
"تهیونگ اشکال نداره. ولی بقیه نه."

به مارکی که سمت چپ گردن امگا رو تزئین کرده بود نگاه کرد و بوسه‌ی سبکی روش نشوند و گرگش از شوق زوزه‌ی کوتاهی کشید.

جونگکوک جای بوسه‌ی کوتاهی که تهیونگ روی لبهاش نشونده بود رو آروم لیسید و سرش رو برگردوند تا به صفحه‌ی تلوزیون خیره شه بلکه بتونه گونه‌های سرخش رو از آلفاهاش پنهان کنه. گرچه میدونست خیلی هم موفق نخواهد بود.

با این کار مارک دیگه‌ای که طرف راست گردنش رو پوشونده بود در اختیار چشمهای شفاف تهیونگ قرار داد و باعث شد فضای اتاق از رایحه‌ی قهوه و کارامل تهیونگ پر شه.

"خب... پس شنبه‌ی همین هفته با خانم کیم قرار شام داریم، اره؟"

جونگکوک همونطور که سعی می‌کرد بحث رو عوض کنه دست هرز تهیانگ رو از شلوارکش بیرون کشید و کمی صاف تر نشست.

منظورش از خانم کیم، مامان تهیونگ و تهیانگ بود. الفای مونثی که به طور موقت مدیریت هلدینگ V رو بر عهده داشت تا هردو الفای جوون به طور رسمی فارغ‌التحصیل بشن.

این بار هر دو آلفا با حالتی ناراضی و موذب سر جاهاشون تکون واضحی خوردن.

تهیانگ که این‌بار -در واقع برای اولین بار- حواسش رو به فیلم در حال پخش روی مانیتور داده بود، سعی کرد امگاشون رو قانع کنه.

•° Caramel Coffee ×2 | VKOOKV °•حيث تعيش القصص. اكتشف الآن