جونگکوک توی محل مورد نظر منتظر حفارکارهای گنج بود. و رومین، سان، مینهو هم کنارش بودن. همه مسلح بودن و منتظر شنیدن یه صدای غیر عادی از طرف دشمناشون.
جیمین و جیسونگ ب همراه وویونگ و یجون تو بالکن خونهی جونگکوک بودن و در واقع وویونگ داشت با دوربین اطراف و میپایید ک اگه کسی مشکوک بود ب پسرا خبر بده.
چانگ بین تو اتاقش در حال بازی با اسباب بازی هاش بود. و جیمین ب همراه یجون و جیسونگ در راه رفتن ب اتاق اون کوچولو بودن.همهچی خوب بود تا اینکه کوک حفارکارها رو دید ک دارن ب سمتشون میدون. سان پوزخند زد و گفت. :
سان : هیونگ اینا چرا سگ مشکوکن؟ ب جون وویونگم قسم یکی دنبالشون کرده یا قبل از ما ب حسابشون رسیده!
مینهو و رومین سر تکون دادن و موافقت خودشونو نشون دادن. اما کوک فقط پوزخند زد و ب سان و رومین و مینهو گفت. :
کوک : رومیناا تو با من میای. سان و مینهو شما حواستون خوب جمع کنید و مواظب باشید!
پسرا سر تکون دادن و مشغول شدن.
رومین پوزخند زد! اون حفارکارا تو کارشون خوب بودن اما خیلی داشتن مشکوک میزدن! مداوم میگفتن گنج جای عمیقیه و نمیتونن کارو درست انجام بدن! اما جونگکوک خوب میدونست گنج دقیقا کجاست!
مینهو داشت دور تا دور جایی ک حفارکارا داشتن کار میکردم دور میزد و همه چیز خوب بود تا اینکه سان ب یکی شلیک کرد!
مینهو دوید سمتش و محکم زد ب شونش. :
مینهو : داری چ گوهی میخوری ساننننن؟
سان پوزخندشو حفظ کرد و سعی کرد نیوفته. چون پهلوش تیر خورده بود!
مینهو عربده زد :
مینهو : چه فاکی ای داره میشهههههه؟؟؟
سان هم داد زد و مینهو رو هل داد ب عقب. :
سان : مرتیکه... مواظب باششششش... تیر... نخوریییییییییی.
اما شلیک ها ادامه داشت. سان خوب بلد بود جا خالی بده و همزمان دقیق هدف بگیره. اما کسایی ک داشت میزشون همونایی بودن ک نباید میبودن!!
سان فقط اسم جونگکوک و فریاد زد. :
سان : جونــــــــگ هـــــــــیــــــــــونــــــــــگ
جونگکوک بهش نگاه کرد و زد رو شونهی رومین و بهش فهموند ک حواسش ب حفارکارا باشه!
کوک اسلحهای ک رو شونهاش بود و ورداشت و ب منطقهی حدسی ای ک احساس میکرد دشمناش اونجان شلیک کرد!اما وضعیت زمانی خیط شد ک اون عوضیا رفتن سمت در خونه و جونگکوک و پسرا نمیتونستن دست از پا خطا کنن چون هر لحظه ممکن بود گلوله ای وارد بدنشون بشه!!
YOU ARE READING
𝙈𝙮 𝙅𝙠, 𝙈𝙮 𝙈𝙖𝙛𝙞𝙖 𝙈𝙖𝙣
Actionکاپل : kookmin ژانر : مافیایی، خشن، امپرگ، رمانتیک، انگست خلاصهی داستان↓ جیمین؛ پسری ک زندگی سختی داره... سختترین بخش زندگیش... توانایی بارداریشه! بخواطر بدهیاش مداوم بهش تجاوز میشه:))) بعد از یکی از تجاوزها...باردار میشه:)))) اما... میخواد ب زندگ...