با دست لرزون لباسمو پوشیدم و خودمو و مرتب کردم هوسوک میدید که درست نفس نمیکشم و اضطراب دارم
- هی هی چی شده اروم باش
- خوبم چیزی نیست بهتره بری، شب توی خونه میبینمت
- باشه من ...مطمئنی لازم نیست باشم؟؟
نگاهی بهش کردم : اره هوسوک برو
وقتی جدی شدن منو دید دیگه بحثو ادامه نداد
سمت اتاق یونگی رفتم و خودمو برای هر برخوردی اماده کردم
با باز شدن در مرد مسنی رو پشت میز دیدم و جا خوردم
- سلام
- اههه سلام جناب پارک خوبید؟؟؟من مین جیهیون پدر یونگی هستم
- اهان بله ...خوشبختم از دیدنتون
- منم ...واقعا دوست داشتم ببینمتون چون آوازتون حتی تا ایتالیا و فرانسه هم رسیده میخواستم شخصا از نزدیک ملاقاتتون کنم و ببینم این جواهری که داره برای شرکت ما کار میکنه کیه
- شما لطف دارید ولی من تا این اندازه که شما میگید توی کارم حرفه ای نیستم
- اهههه پارک جیمین تو جادوی دست هاتو نمیبینیهمون جمله ...همون جمله ای که ۴ سال پیش یونگی بهم زد
رنگ صورتم پرید و بدنم به عرق نشست اقای مین که متوجه حالم شد نگران سمتم اومد
- آقای پارک حالتون خوبه؟؟؟
-بله بله خوبم، امروز خیلی کار کردم احساس میکنم کمی ضعف دارم
- نباید خیلی از خودت کار بکشی، البته که توی جوونی باید تا جایی که میشه کار کرد ولی نه اونقدری که وقتی پیر شدی از کار افتاده بشی ....بشین میگم برات چیزی بیارن بخوری
-نه ممنون ....صرفا جهت این اومدم چون گفتن باهام کار دارید...
-بله بله.....میخواستم باهاتون صحبت کنم ولی احساس میکنم الان وقتش نیست بهتره امشب به هتل تامسی بیاید تا باهم صحبت کنیم
- باشه حتماتعظیمی کردمو از اتاق بیرون اومدم ، گیج بودم نمیفهمیدم داره چه اتفاقی میوفته چرا باید بجای یونگی پدرش بیاد؟چرا باید پدرش بخواد با من صحبت کنه ؟ کی از من تعریف کرده؟اصلا یونگی کجاست؟؟؟؟
به اتاقم رفتم و وسایلمو جمع کردم باید میرفتم خونه باید فکر میکردم که چیکار کنم ...سر ساعت به هتل رسیدم ...استرس داشتم با اینکه به خودم گفته بودم که یونگی برام تموم شده است ولی ته دلم بازم وقتی اسمش رومیشنیدم دلم میریخت ...
وارد هتل شدم و سمت رستورانش رفتم
- سلام شبتون بخیر خیلی خوش امدید...رزرو داشتید؟
- سلام بله به نام مین
- بله تشریف ببرید بخش وی ای پی ،ایشون منتظر شما هستنسری تکون دادم و به سمتی که اشاره کرد رفتم اقای مین پشت میز نشسته بود
تعظیمی کردم
- سلام
- اه اقای پارک خوش امدید
- ممنونم
نشستم، غذا سفارش دادیم و صحبت رو شروع کردیم
- خب همونطور که صبح توی شرکت گفتم بهتون خیلی مشتاق بودم ببینمتون ،من پروندتون رو مطالعه کردم و دیدم شما به عنوان خیاط اولیه اینجا استخدام شدید و توی این مدت حسابی خودتونو نشون دادید طرح هایی که زدید عالی بوده و حالامن پیشنهادی دارم براتون....
KAMU SEDANG MEMBACA
The tailor
Fiksi Penggemarوقتی این شغل رو انتخاب کردم فکرشم نمیکردم روزی بیاد که من عاشق کارم بشم یعنی اون باعث شد که بفهمم چقدر کارمو دوس دارم کاپل:یونمین مینی فیک (کامل شدههههه)