(صدای زنگ خوردن موبایل)...
ای خدا! این دیگه کدوم خریه این موقع زنگ میزنه؟! ساعت 7:30 صبحه!
-بله؟
-سلام کاترین! خوبی؟ ببخشید الان زنگ زدم خیلی ضروریه!
-سلام زین! مرسی. چی شده؟
-ببین فردا دومین سالگرد آشنایی من و مریه. میخوام یه کاری بکنم براش.باید کمکم کنی!
-خب، تبریک میگم. هرکاری از دستم بربیاد میکنم!
-پشت تلفن نمیشه. باید ببینمت. بیا خونه ی لویی. به بقیه هم گفتم. همه میان. ساعت 9 اینجا باش!
-باشه حتما میام
-مرسی عزیزم! خدافظ
-خدافظ
خب، چیکار میخواد بکنه این زین؟ پاشم برم حموم بعدش برم خونه ی لو ببینم چیکار میخوان بکنن؟!
...
خب، چی بپوشم؟!
به نظرم این تاپ صورتی با این شلوار جینه آبی روشن خوبن! خب اول بدم یکم آرایش کنم!
خب چشمای من رنگ زیتونی پررنگن و اندازه ی معمولی. لبای تقریبا بزرگ، ابروهای یکم کشیده، مو های خرمایی کمرنگ و تا کمرم، پیشونی کشیده و دماغ معمولی دارم.
این ماتیک صورتی و ریمل هم لباسمو کامل میکنن. موهامم که حالت دارن و همینطوری بازشون میذارم!
کفش های آل استار آبیم رو میپوشم و راه میفتم