🌈Part 7

989 155 13
                                    

[چند ماه بعد]

تهیونگ در حالی که مداد دیگه ای دست جونگکوک می داد با آرامش گفت: حالا با مداد قرمز بکش.

پسر کوچولوی یک ساله که کمی قد بلندتر و موها و مژه هاش پر پشت تر شده بودن و خیلی دوست داشتنی تر به نظر
میرسید توی پذیرایی جلوی ددیش نشسته بود و حالا که با وجوده هوش بالاش یاد گرفته بود چطور مداد رو توی دستش بگیره مثلاً داشت نقاشی میکشید.

اون کوچولو حالا خیلی چیزای بیشتری یاد گرفته بود. کلمه‌های بیشتر شیطونی‌های بیشترو بیشتر به مردی که هر روز می‌بوسیدش، بغلش میکرد، باهاش بازی میکرد و ازش محافظت میکرد عادت کرده بود.

کوکی تی شرت سفیدِ طرح خرسی به همراه شلوارکی که پاهای نرم و بامزش رو نشون میداد به تن داشت.
جونگکوکی که حالا شیطون تر و پر سر و صدا تر شده بود هنوز هم به معصومیت قبل بود و دل تهیونگ رو میلرزوند.

مرد به طوری که جونگکوک اون مدادِ بلند رو بین انگشت‌های کوچیکش گرفته بود لبخند زد.

_كيوت!

به دفتری که بین پاهای جونگکوک بود نگاه کرد و دید که چطور پسرش تند تند در حال خط خطی کردن برگه ست.
هیجان زده بنظر می رسید.

_خب، کوکی؟

تهیونگ به آرومی گفت و توجه پسر رو جلب کرد. جونگکوک مداد رو رها کرد و سرش رو بالا گرفت و به مرد خیره شد.

_بیا سعی کنیم یه کلمه‌ی جدید یاد بگیریم، خیله خب؟

تهیونگ توضیح داد ولی جونگکوک بی‌اهمیت بهش انگشت‌های پاهاش رو با دستاش گرفت و بدنش رو کمی به عقب و جلو تاب داد و خیره به تهیونگ سریع گفت: نع!

_بله؟ می تونم بپرسم چرا؟
_نع!

تهیونگ روی شکمش دراز کشید و در حالی که به پسرش صورتش رو نزدیک تر کرده بود لبهاش رو آویزون کرد.

_خواهش میکنم کوکی!

جونگکوک کمی به مرد مقابلش نگاه کرد و بعد با انگشت اشارش لب آویزون و گنده‌ی مرد رو لمس کرد.
وقتی تهیونگ انگشتش رو توی دهنش برد با خنده جیغ
کشید.

انگشت پسر بین دندون‌های تهیونگ به آرومی گزیده شد و جونگکوک با دست دیگه‌اش سعی کرد موهای مرد رو بکشه.

تهیونگ بوسه ای به نوک انگشت کوچولوی پسرش زد و با ناراحتی گفت عذر میخوام کوکی، ناراحت نباش دیگه کاره بد نمی کنم!

هر چند تهیونگ واقعاً ناراحت نبود، نگاهش به انگشت کوچیک پسر نشون می داد دندون هاش برای گزیدن اون هم میخاره.

-بــد!!

جونگکوک بلافاصله کشیده و با آواز گفت.

_اووو! آفرین کوچولو!

🌈 𝐊𝐞𝐞𝐩𝐞𝐫 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏWo Geschichten leben. Entdecke jetzt