کیونگ قرار بود به همراه لی به دیدن دستیار بلک گوست بره چون هیچکس، هیچ وقت بلک گوست رو ندیده و نشناخته، تنها چیزی که ازش میدونند اینه که خیلی قدرتمنده.
موهاشو بالا داد و از اتاق بیرون رفت
به همراه لی از عمارت خارج شدند و با چندنفر از افرادشون به سمت آدرسی که توی کارت نوشته شده بود راه افتادند
تقریبا بعدا از یک ربع رسیدند و داخل ساختمون رفتند
لی نگاهی به کیونگ که خیلی خونسرد به نظر میرسید انداخت
+خطرناک نیست؟
کیونگ اروم خندید
_معلومه که نه بلک گوست اگه بخواد کسیو بکشه دعوتش نمیکنه تا باهاش صحبت کنه+ولی من نگرانم
ضربه آرومی به شونه لی زد
_چیزی نمیشه، بیا بریم
باهم داخل رفتند و وارد دفتر جونگ سوک شدند
_سلام
+سلام خوشحالم که میبنمتون قربان
کیونگ لبخند محوی زد
+بفرمایید بشینید
کیونگ کتش رو درآورد و کنار لی نشست
+چی میل دارین؟
_هیچی ممنون
بهتره بریم سر اصل مطلب
+اوه بله حتما
خب همونطور که میدونید این چند وقته آوازه باند شما بخاطر عملکرد خوبتون همه جا رو پر کرده و رئیس میخواستن که شما رو دعوت کنم به همکاری با ما_بگید که منظورتون از همکاری این نیست که من باند زیردست بلک گوست باشم!؟
+بله، منظورم دقیقا همینهکیونگ لبخند مسخره ای روی لبش نشوند
_و چرا فکر کردید همچین کاری میکنم؟
+چرا نباید بکنین؟
خودتون میدونید که هرکسی قابلیت اینو نداره که وارد این باند بشه و رئیس همیشه بهترین هارو انتخاب میکنه
_من دلم نمیخواد زیر دست کسی کار کنم
و یچیز مهم دیگه ایم که هست اینه که من تقریبا به تمام این باندایی که زیر دست رئیس شماست دستبرد یا ضرر زدم..فک کردی اگه وارد این همکاری بشم همه چی خوب پیش میره؟+اتفاقا یکی از دلایلی که خیلی مشتاقن تا با شما همکاری کنند اینه که نمیخوان شما از بین برید
_منظورت چیه؟ چرا فکر میکنی ما قراره نابود شیم؟
+تقریبا تمام باندها نقشه کشیدند و دست به یکی کردند تا شمارو نابود کنندکیونگ ابروش رو بالا داد
_و چرا باید راجب اینا به ما بگید؟
و اصلا اگه من بیام اینجا اونا راحت تر میتونند نابودم کنند، اینطور نیست جناب جونگ سوک؟+اینارو گفتم چون رئیس نمیخواد همچین باندی از بین بره
و باید اینم بگم که... اگه درخواست مارو قبول کنید و با ما همکاری کنید هیچکدوم از اونها دیگه نمیتونند کاری بکنندکمی مکث کرد، وقتی صورت گنگ کیونگ رو دید دوباره ادامه داد
+یکی از قانونهای اصلی اینجا، درگیر نشدن با همدیگهاست و هیچکس نمیتونه اون قانون رو زیر پا بذاره
_و اگه نخوام چی؟در باز شد و جیسونگ هراسون وارد اتاق شد
+قربان باید بریمساعت 2 نیمه شب بود و هنوز کیونگ و لی برنگشته بودند و موبایلهاشون هم جواب نمیدادند
هیچکدوم پلک روی هم نذاشته بودند و نگران مشغول زنگ زدن بهشون بودند
حتی سووان هم بخاطر نبودن کیونگ نمیخوابید و مدام بهونه میگرفت و سوهو هم از نگرانی پوست لبش رو میکند
YOU ARE READING
Bad Moon
Fanfictionاین فیک به علت مشغله نویسندههاش تا اطلاع ثانوی متوقف شده است. ¨*•𝑭𝒊𝒄 𝑵𝒂𝒎𝒆: Bad Moon ¨*•𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: Crime, Romance, Smut ¨*•𝑪𝑼𝑷: Kaisoo, Krisho, Hunhan, Chanbaek ¨*•𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: zizi & seta خلاصه فیک: بلک مون باند کوچک و تازه کاری که توسط...