بعد از چندین ساعت از فرودگاه خارج شدن که لیا گفت:
-من یه هتلی رو میشناسم که مدیر هتل یکی از اشناهای پدرم حساب میشه....میخواست بریم اونجا؟
جونگ کوک سر تکون دادو گفت:
+بد نمیادکای شونه ای بالا انداخت:
-فرقی نمیکنه بهرحال یه یه سوئیت می خوایم که سه تا اتاق داشته باشهلیا سر تکون داد که کوک شروع به حرف زدن کرد:
+فعلا بیاین یه تاکسی پیدا کنیم
لیا سر تکون دادو یه تاکسی از فرودگاه گرفتن"نیم ساعت بعد"
درو باز کردن که یه فضایی نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچیک.... که برای سه نفر خوب بود
+خوشم اومد...به برج ایفل نزدیکه
کوک رفته دره اتاقارو باز کرد.....همه اتاقا قشنگ بودن
+لیا....تو اتاقارو تقسیم کن
رو کاناپه نشست و گوشیشو گرفت....
لیا وقتی اتاقارو دید گفت:
-این اتاقکه میز ارایشش بزرگ تره.....مال من اتاق راستی مال کای....اتاق چپ بغل منم مال کوک
حالا برین تو اتاقاتون........
لیا چمدوناشو گرفتو وارد اتاق شدو درو بست
کای به کوک نگاه کردو گفت:
-میدونم...سخته...ولی تنها کاری که میتونی کنی اینه که تظاهر به خوشحال بودن کنی...میدونم هنوزم دوسش داریو میخوای دوباره پیشش برگردی.....ولی یه گوشه از قلبت میگه....اون به من نیاز نداره...اما.....هروقت خواستی میتونی پیش من دردو دل کنی...
جونگ کوک که بغض کرده بود از روی کاناپه پاشدو رفت طرف کای و بغلش کرد:
+ممنون...تو تنها کسی بودی که منو سرزنش نکردی.....همیشه پیشت دردو دل میکنم...هق...اره..اره....اون عوضی رو دوست دارم...ولی خودش منو شکست....قول میدم...هق....قول میدم عوض شم
کای دستشو رو کم کوک گذاشتو گفت:-عوض شو....دیگه اون کسی نباش که به همه اعتماد میکنه!
-----------------------------------
"شیش ماه بعد"
شیش ماه بود که دنبال کوک بود...شیش ماه بود که زندگی نکرده بود....دیگه تهیونگ قدیمی ای نبود که همیشه موهاش تمیز...صورت همیشه اصلاح کردش لباسای مجلسی....نه!
الان این تهیونگ تغییر کرده بودباصدای یکی از افرادش به خودش اومد:
-رییس....پارک جیمین کارتون داره....بفرستمش داخل؟
تهیونگ سرشو به معنای اره تکون داد
جیمین وارد شدو گفت:
-سلام ته....چطوری؟
تهیونگ رو به جیمین گفت:
-نتونستی پیداش کنی...نه؟
چی بهش میگفت؟...بهش میگفت یونگی بهش گفته دیگه نباید دنبالش بگردی؟
بهش میگفت یونگی بهش گفته بزار کوک آزاد باشه؟
سرشو پایین انداخت:- نه هنوز...راستی...شب شام...جین، نامجون، خونمونن...توام بیا!
رو به تهیونگ گفت:
_من نمیام
-بهت حق انتخاب ندادم....گفتم بیا
جیمین با لحن ترسناکی گفت
تهیونگ بی حوصله گفت:
_اوک
----------------------------
کای ولیا روبه کوک گفتن:
-شنیدیم شرکت جئون وارث پیدا کرده!
کوک تکخندی کرد:
+انقدر مره نریزین
YOU ARE READING
my Cute Boy
Romanceدلتنگی مثل کوفتگی تصادفه اولش بدنت گرمه حالیت نیست ولی یه دفعه دردش شروع میشه و تازه میفهمی چی به سرت اومده ! ---------------- کاپل:تهکوک،یونگمین،نامجین ژانر:اسمات،هپی اند،رمنس و....