7.Uneasy

107 27 54
                                    


***
امیدهای جنی به سرعت محو شدند.

ساعت ۶ بعد از ظهر بود.

اونا تمام روز رو صرف تجزیه تحلیل تمام احتمالات کرده بودند، بارها و بارها تمام عکس هایی که گرفته بودنو برسی کردن.

ولی هیچ چیز جدیدی نبود، هیچ چیز.

جنی میتونست حس کنه که سرش در حال منفجر شدن بود.

اصلا چجوری ممکن بود؟

یکی از آخرین امیدهاشون یانگ بود، شاید اون واقعا بهشون دروغ نگفته بود، یا فقط شاید برای اینکه تمام حقیقتو بگه احساس خجالت یا معذب بودن کرده.

کاراگاه از اول متوجه مشکوک بودن اون شده بود.

هرچند جنی تو اون زمان فکر میکرد که رفتاراش از روی غروره نه اینکه واقعا از قصد چیزی رو پنهان کنه.

اما موضوع چیه و چرا داره اینو ازشون پنهان میکنه؟

جنی از قبل بهش زنگ زده بود و اون موافقت کرده بود که یه بار دیگه با کاراگاها صحبت کنه.

البته جنی واقعا چیزه بدرد بخوری دست گیرش نشد چون اون راجب اون اپ دوستیابی هیچ اطلاعات درستی نمیداد و اظهار داشت که این مسئله خصوصیه و علیرغم اصرارهای جنی، مطلقا هیچ ربطی به پرونده نداره.

ولی جنی میدونست که این نمیتونه تصادفی باشه.

تنها مضنونی که اونها داشتن یه زن مرموزه که یانگ قرار بود اونشب ملاقات کنه، اما اون هیچ اسمی، هیچ چهره ای و هیچ مدرکی لعنتی مبنی بر اینکه که اون اصلا وجود داره نداشت.

همه چیز داره به سمت یه بن بست بزرگ میره.

معقول ترین مسیر ذهنی و سرنخی که وجود داشت این بود که یانگ تمام مدت راجب دزدی بهشون دروغ گفته باشه.

چون کلاهبرداری از بیمه واقعا چیزه شایعه ایه.

ممکنه اون اقلام به اصطلاح دزدیده شده رو یه جایی قایم کرده و بعدش به پلیس به امید اینکه پولی به جیب بزنه زنگ زده.

ولی باز دوباره، با منطق جور در نمیاد، اگر واقعا اون خودش اینکارو انجام داده بود، چرا یه کاری نکرد که بیشتر شبیه به دزدی باشه؟

اگه خودشو جای اون میزاشت، حداقل یکی دوتا چیز رو میکشوند تا جریان دزدی راحت تر قابل باور باشه.

نه فقط وسایلو قایم کنه.

اینجوری زیادی مشکوکه.

و قطعا هرکسی به این فکر میکنه...

'خدایا، چه جزئیاتیو دارم از دست میده؟'

اخرین امید کاراگاه برای امروز، باری بود که یانگ ادعا داشت به اونجا رفته بود، شاید میتونست شاهدی چیزی اونجا پیدا کنه، البته اگه راجب این دروغ نگفته باشه.

𝑻𝒉𝒐𝒓𝒏𝒔Where stories live. Discover now