6 - Ice

95 18 21
                                    


″ مشکلی پیش اومده؟ ″

رزان درحالی که فاصله‌اشون رو کمتر می‌کرد، تقریباً داد زد. صدای اگزوز و موتورِ ماشین‌هایی که از کنارشون می‌گذشتن، شنیدن صداش رو حتی با اون تناژ هم، برای جنی سخت می‌کردن.

″ اوه نه، چیز خاصی نیست. تایر جلوی ماشینم پنچر شده.. ″

چهیونگ نگاهش رو به تایری که انگار با چاقو تیکه‌پاره شده بود داد و یک‌تایِ ابروش رو بالا انداخت.

″ فکر نکنم بتونی تا تعمیرگاه رانندگی کنی؛ به امداد خودرو زنگ زدی؟ ″

جنی برای حفظ تعادلش، دست راستش رو به درِ ماشین تکیه داد؛ از بین چشم‌های نیمه بازش به رزان نگاه می‌کرد؛ تصور اینکه شخصِ مقابلش همون ادمیه که چند ساعت پیش بوسیدش و بعد، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیوفتاده باشه اتاقش رو ترک کرد سخت بود!

″ نه .. لازم نیست. به همکارم خبر دادم، توی راهه. ″

سخت بودنِ بیان کلمات برای جنی مشهود بود؛ اون اما تحت همچین شرایطی‌هم خودش رو برای پنچر شدن، در عوضِ سقوط توی دره سرزنش می‌کرد و حالا اینکه مقابل پارک رزان ایستاده بود و خودش رو خوب و نرمال نشون می‌داد، عصب‌های مغزش رو به‌هم می‌ریخت.

″ جدا از این تایرِ لت و پار، خودت هم چندان خوب به‌نظر نمی‌رسی.. ″

چهیونگ واضحاً نگران بود، مضطرب به نظر می‌رسید و اینکه جواب مشخصی از طرف جنی دریافت نمی‌کرد باعث تشدیدِ حس‌ش می‌شد؛ اما اون برای اولین بار این‌رو نمی‌خواست.

″ من خوبم.. جدی می‌گم، خوبم. فقط یکم سرگیجه دارم .. ″

سرگیجه‌اش رو حس نمی‌کرد، اساساً کل دنیا دور سرش می‌چرخید.

″ سرت به جایی نخورد؟ شیشه یا فرمون و همچین چیزی؟ ″

رزان حین اینکه موهای جنی رو از جلوی صورتش کنار می‌زد، پرسید.

″ نه.. ″

اینکه سرگیجه حاصل از سیگار و تصور پی‌ در پیِ صحنه مرگش رو به پنچر شدن ماشین ربط بده منصفانه‌ نبود؛ جنی دلایل حال بدش رو می‌دونست و البته که یکی از پررنگ ترین‌هاش مقابلش ایستاده بود
.

″ خب؛ می‌تونی تا وقتی‌که همکارت می‌رسه توی ماشین من بمونی، بیرون سرده.  ″

رزان لحظه‌ای نگاهش رو از جنی نمی‌گرفت، این اون رو معذب می‌کرد و همینطور باعث می‌شد که مغزش با تکرار جمله‌یِ ′ بوی سیگار می‌دی ′ اعصابش رو منفجر کنه.

″ من اوکیم رز. لازم نیست اینجا بمونی، جیسو الآن می‌رسه. ″

جنی بالأخره برای ثابت حسنِ نیت حرف‌هاش، سرش رو بالا گرفت و به چشم‌های رزان خیره شد؛ اون بازهم با نگاه عجیبش، براندازش می‌کرد. به‌نظر می‌رسید داره کلمات جمله بعدی‌ش رو توی ذهنش کنارهم می‌چینه، اما خبری از جواب نبود. اون در عوض با چشم‌هاش به پشت سرِ جنی اشاره کرد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 10, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

SILLAGE | CHAENNIE Where stories live. Discover now