اون سرش رو که با یک تاج الماسی تزئین شده بود بالا گرفت و همونطور که از پله ها پایین می اومد با لبخند به تمام حاضران نگاه کرد
که همه تعظیم می کنند و متقابلا لبخند می زنند...
در حالی که در انتهای پله ها مردی ایستاده که به زودی زندگیش با اون پیوند میخورهاون با ردای سفید که روی شونه هاش با طلا تزئین شده بود ایستاده بود، یک دستش رو پشت سر گذاشته و دست دومی رو به سمت ملکه دراز کرد
...
برای زوها عجیب به نظر می رسید، انگار که در حال تماشای یکی از اون داستان های افسانه ای بود که مادرش تو بچگیش براش اون تعریف میکرد ولی یه چیزی اینجا درست نبود
"مگه این نامزدی اون نیست؟ پس چرا اینقدر ناراحته؟" زوها رو به ساکورا زمزمه کرد که متعجب از حرف دختر نگاهش رو به ملکه برگردوند.
"در مورد چی حرف میزنی؟ مگه لبخندشو نمی بینی؟"
زوها سکوت کرد و به شاهزاده جیک که ملکه جنیفر رو همراه خودش میبرد نگاه کرد غافل از اینکه مردی که پشت سرش بود مدتیه چشم به اون دوخته و لبخند پلیدی رو لب داره
بعد از یک سخنرانی طولانی از دوک ادوارد و عمویِ ملکه، که در اون به نامزدی امشب ملکه و شاهزاده اشاره کرد جشن آغاز شد ...
و قبل از اینکه جیک و جنیفر حلقه های یکدیگر رو دست هم کنند ، خدمتکارا شروع به پخش نوشیدنی کردن
زوها سهم خودش رو از توزیع نوشیدنی برای مهمونا به پایان رسوند و در جایگاه تعیین شدش برای دیدن نامزدی ایستاد.
"یکم دیگه شروع میشه"
با ذوق رو به ساکورا گفت و هنوز متوجه مردی که با لبخند و چشمان جستجوگر پشت سرش ایستاده بود و با نیت کثیف از سرش تا پاش به اون نگاه می کرد نشده بود...
بدون نگاه کردن به اون نزدیک شد و عطر طبیعی یاسمن رو استشمام کرد
در همون حال شاهزاده جیک حلقه ی طلا رو به ملکه داد تا اون رو تو انگشتش بکنه
YOU ARE READING
DEAR QUEEN ♡
Fanfictionملکه جدید یک لزبینه که با زنان زیادی چه در قصر چه بیرون از قصر رابطه داشته و وقتی عموش متوجه این موضوع میشه تصمیم می گیره اون رو مجبور به ازدواج با یکی از شاهزاده ها کنه و ملکه چاره ای جز موافقت نداره اما وقتی خدمتکار جدید وارد قصر می شه ملکه از...