هیونجین با اغوا لب زد : دیگه نمیتونم تحملش کنم ..
متاسفم.
و با اتمام حرفش فلیکس رو روی تشک خودش و دور از هانا خوابوند و روش قرار گرفت.
فلیکس لب باز کرد تا چیزی بگه که هیونجین هیس کشیده ای گفت و شروع به حرکت دادن بدن مردونه اش روی بدن ظریف فلیکس کرد و ناله ی پسر زیرش رو در اورد.
اهی از لذت برخورد عضوش با دیک هیونجین کشید و چشماش رو به هم فشرد.
دیدن این صحنه ها و صدا ها برای یه دختر بچه ی ده ساله معصوم غیر مجاز بود.
دستش رو به شونه های هیونجین رسوند و برای منصرف کردنش از این کارها با لحنی تخس لب زد
: برو گمشو پیش نامزد خودت..
من اینجا نیستم تا برده ی جنسی تو بشم ... برو خودتو توی یکی دیگه خالی کن عوضی خیانت کار
.
با شنیدن این حرف ها از زبون فلیکس دست از حرکت کشید و گفت : چی ؟
فلیکس نگاه ریزی به هانا انداخت و گفت : یکم شعور داشته باش و بفهم هر وقت و موقع که بخوای نمیتونی به هرچیزی برسی .. الانم از روم بلند شو و برو خونت.
پوزخندی زد و با حرص از روی فلیکس بلند شد و گفت : ده سال پیشت رو بیشتر از الانت می پسندیدم لی فلیکس .. این لی فلیکس تخس رو هیچ کس نمیخواد ..
و با اتمام حرفش به طرف ورودی رفت.
فلیکس با حرص نفس عمیقی کشید و از روی تشک بلند شد و همانطور که به طرف هیونجین میرفت لب زد : صبر کن.
از حرکت ایستاد و با اخم به طرف فلیکس برگشت و خواست با لحنی بد بهش بتوپه که خیلی ناگهانی یقه ی پیراهن مردونه اش توسط یکی از دست های فلیکس اسیر شد و لباش بین لب های پفکی پسر رو به روش قرار گرفت.
به چشم های بسته و مژه های بلند فلیکس نگاه کرد و خواست باهاش همکاری کنه که فلیکس به همون سرعتی که این بوسه ی خیس رو شروع کرده بود ،با صدا پایانش داد و همانطور که نفس نفس میزد ، به در اشاره داد و گفت : حالا میتونی بری.
پوزخندی زد و دستاش رو دور کمر باریک فلیکس حلقه کرد و همانطور که به خودش می چسبوندش تا یه بوسه ی خیس و صدا دار دیگه ای شروع کنن لب زد :مگه تو خواب ببینی بدون کردنت از اینجا برم.
و اتصال لباشون رو برقرار کرد.
با ارامش و البته ولع همدیگه رو میبوسیدن و جلوی در به هم میلولیدن.
فلیکس با یاد اوری موضوعی ، لباش رو با صدا از بین لبای هیونجین بیرون کشید و گفت : بخاطر حرفات ازم معذرت خواهی کن.
سری تکون داد و چونه ی فلیکس رو گرفت.
همانطور که نگاهش به لباش بود لب زد : معذرت میخوام.
و دوباره لب روی لبای فلیکس گذاشت.
فلیکس لبخندی حین بوسه زد و دستاش رو دور گردن هیونجین حلقه کرد و توی بوسه همکاری کرد
.
هیونجین به اندازه ی پنج سانت لباش رو از هم باز کرد و هر دو لب فلیکس رو توی دهنش کشید و با زبون خیسشون کرد.
فلیکس نفس عمیقی کشید و کمی چشماش رو باز کرد و به سوریا چشم دوخت.
با تکون ریزی که خواهرش خورد ، لباش رو از روی لبای هیونجین برداشت و لب زد : بریم توی اتاقم.
لبخندی زد و مچ دست فلیکس رو گرفت و به طرف اتاق رفتن.
به محض ورود به اتاق ، فلیکس رو به دیوار چسبوند و یکی از دستاش رو روی دیوار ستون بدنش قرار داد و با دست دیگه اش چونه ی فلیکس رو گرفت و سرش رو بالا اورد و دوباره لب روی لب های فلیکس گذاشت.
فلیکس توی بوسیدن خیلی حرفه ای شده بود ولی هنوزم برای هماهنگ شدن با هیونجین کم میاورد چون هر کس دوست داشت روی اون یکی سلطه داشته باشه به همین خاطر هیونجین چونه اش رو گرفت تا با ریتم خودش هماهنگش کنه.
فلیکس دستاش رو توی موهای مردش فرو کرد و اون تار های ابریشمی رو توی مشت گرفت و سرش رو کمی کج کرد.
از سلطه ی هیونجین روی خودش خوشش میومد و دلش میخواست تمام اتفاقات گذشته رو فراموش کنه و دوباره یه زندگی با هانا و هیونجین بسازه.
هیونجین به صورت عمودی زبون به لب های فلیکس زد و لب پایینش رو مکید.
فلیکس لباش رو باز تر کرد و زبون بیرون اومده ی مرد رو بین دو لب گرفت و شروع به مکیدن کرد و همزمان دستش رو از توی موهای هیونجین بیرون کشید و به لباسش رسوند.
دونه دونه دکمه های پیراهنش رو باز کرد و با اتمام کارش یقه ی لباس سفیدش رو گرفت و از سر شونه هاش پایین کشید.
هیونجین بوسه ی خیسی به لب های فلیکس زد و اتصال رو برای لحظه ای قطع کرد تا خودشون رو برهنه کنن.
پیراهن رو روی زمین انداخت و دست به پیراهن فلیکس رسوند.
توی یه حرکت اون رکابی رو از توی تنش در اورد و دوباره به دیوار چسبوندش.
سردی دیوار باعث شد فلیکس هیسی بکشه و کمی کمرش رو فاصله بده.
هیونجین دستش رو به انحنای ایجاد شده ی کمر فلیکس رسوند و گفت : داری دیونم میکنی .. خیلی میخوامت.
لبخندی زد و دستش رو روی گونه های مرد گذاشت و گفت : منم میخوامت.
و سر کج کرد و برای هزارمین لبای پفک کرده از مکش های هیونجین رو بین لب های مرد جا داد.
هیونجین راضی از خواستن و همکاری فلیکس ، همانطور که میبوسیدش دستش رو به دستگیره رسوند تا در رو ببنده که فلیکس بازم اتصال رو بهم زد و توی فاصله ی نزدیک از مردش لب زد : نه ..
اگر در اتاقم بسته باشه هانا میترسه.
اخمی کرد و گفت : میترسه ؟ سری تکون داد و گفت : اره ...
متعجب لب زد : خب الان چیکار کنیم نمیتونیم در رو باز بزاریم ... اگر یه وقت بیدار شد چی ؟
نگاهش رو از بین فضای خالی در به هانا داد و گفت : چراغ هارو خاموش میکنیم .. نمیتونم بزارم تنها بمونه ... نمیخوام بترسه.
سری تکون داد و گفت : باشه عزیزم .. ولی فلیکس حتی اگر چراغ ها هم خاموش باشن صداهامون رو میشنوه.
عصبی شده از حقایقی که هیونجین میگفت ، لب باز کرد : خوب باشه نمیتونیم انجامش بدیم.
پوزخندی زد و گفت : متاسفم بیبی .. لطفا کاری نکن ببرمت روی همون تشکا و به زور بکنمت ...
اونجا دیگه حتی نمیتونی ناله کنی و مثل یه پسر مطیع می خوابی تا من بکنمت.
نفس عمیقی از حرف های تحریک کننده ی هیونجین کشید و گفت : پس حداقل در رو روی هم بزار ..
چفتش نکن.
با رضایت لب روی لب های فلیکس گذاشت و گفت : حالا شد.
در رو روی هم قرار داد و خطاب به فلیکس لب زد : لوب و کاندوم داری ؟
روی تخت بزرگش نشست و در کمدی که حکم تاج تخت داشت رو باز کرد و گفت : فقط لوب دارم.
اخمی کرد و گفت : چرا توی خونت لوب داری فلیکس ؟
پوزخندی زد و همانطور که روی تخت دراز میکشید گفت : میخوای بگی تو نداری هیونجین ؟ به طرف تخت رفت و کنار فلیکس نشست و گفت :
توی این ده سال رابطه داشتی با کسی ؟
یکی از ابروهاش رو بالا داد و گفت : فکر کردی من مثل تو کثیفم ؟
اخمش رو غلیظ تر کرد و گفت : از کجا میدونی من سکس داشتم یا نه ؟
خم شد و شلوارکش رو در اورد و خودش رو کاملا برهنه کرد و همانطور که در لوب رو باز میکرد لب زد : از اونجایی که الان نامزد داری .. نگو یه بارم نکردیش که باورم نمیشه.
نگاهش رو به عضو و باسن سفید فلیکس که جلوی چشماش خودنمایی میکردن ، داد و از تمیزی و سفیدیش اب دهنش راه افتاد.
زبونی به لباش زد و گفت : نمیخوام راجبش حرف بزنم فلیکس.
خنده ی ریزی کرد و با لحن تخسی لب زد : منم علاقه ای به شنیدنش ندارم هیونجین ...
و بعد از کمی مکث لب زد : بیا سکس کنیم دیگه.
لبخندی زد و گفت : اوکی داگی شو.
سری تکون داد و همانطور که هیونجین بهش گفته بود عمل کرد.
از روی تخت بلند شد و شلوار و باکسرش رو با هم پایین کشید و دوباره روی تخت خزید.
نگاهی به سوراخ فلیکس انداخت و انگشت اشاره اش رو روش کشید و با فهمیدن موضوعی لبخندی روی صورتش جا خوش کرد.
فلیکس لوب باز شده رو به هیونجین داد و گفت : بیا
.. بدون لوب انجامش نده.
لبخندش رو عریض تر کرد و توی دلش گفت : بایدم ترس داشته باشی ... این سوراخی که من میبینم سالهاست که باکره است عشق من.
لوب رو از فلیکس گرفت و انگشت اشاره و وسطش رو به مایع لزج داخلش اغشته کرد و قوطی رو گوشه ای انداخت.
انگشتاش رو به خط باسن فلیکس رسوند و روی سوراخش قرار داد و خیلی اروم انگشت اشاره اش رو وارد کرد.
هیسی از درد کشید و کمی باسنش رو منقبض کرد.
دستش رو روی کمر فلیکس گذاشت و همانطور که با انگشت خطوط نامنظمی روی پوست صافش میکشید تا شهوتش رو بالا ببره ، انگشت اشاره اش رو خارج کرد و دوباره وارد کرد.
بعد از چند دقیقه و کمی گشاد تر شدن سوراخ فلیکس انگشت وسطش رو هم وارد کرد و اینبار با سرعت بیشتری جلو و عقب کرد.
اهی از درد و سوزش سوراخ باکره اش کشید و گفت : یواش تر.
هومی از ته گلو گفت و سرعت دستش رو کمتر کرد ولی طولی نکشید که انگشت سوم رو هم وارد کرد و این دیگه تیر خلاص بود چرا که با درد یه دفعه ای که به سوراخش وارد شد ، جیغی کشید و جلو رفت و باعث شد انگشت های هیونجین از سوراخش خارج بشه.
هیونجین با اخم لب زد : چیشد ؟
دوباره به حالت داگی در اومد و گفت : هیچی ادامه بده.
دوست نداشت هیونجین بفهمه که فقط با خودش بوده .. نمیخواست نشون بده اخرین رابطه اش هرچند تا نیمه با هیونجین بوده و بعدش فقط خود ارضایی میکرده و هیچ کس دست به سوراخش نزده بود.
لبش رو محکم گزید تا درش یکم کم بشه و سپس لب زد : ادامه بده.
هیونجین لبخندی زد و توی دلش گفت : معلومه که درد داری عزیزم.
و دوباره هر سه تا انگشتش رو باهم وارد کرد ولی اینبار کمر فلیکس رو گرفت تا نتونه تکون بخوره. درد و سوزش سوراخش اونقدر زیاد بود که چشماش رو به هم فشرد و ملافه ی سفید زیرش رو توی مشت فشرد.
هیونجین با اخم به دست های فلیکس نگاه کرد و گفت : درد داری ؟
با لحن بد و نفس نفس زنون از عصبانیت و درد لب زد : به تو ربطی نداره.
پوزخندی زد و گفت : باشه.
و انگشت هاش رو از سوراخ فلیکس بیرون کشید و عضوش رو به سوراخش چسبوند و کمی .. فقط کمی کلاهکش رو وارد کرد و همین برای در اوردن جیغ فلیکس کافی بود.
با عجله دستش رو به دهن فلیکس رسوند و در گوشش لب زد : هیشششش .. هانا بیدار میشه احمق
.
چشم های خیسش رو به تاج تخت داد و دوباره دستاش رو مشت کرد.
هیونجین بدون برداشتن دستش از روی دهن فلیکس ، عضوش رو تا اخر وارد کرد و از تنگی سوراخ فلیکس دور دیکش حظ کرد.
فلیکس هقی زد و سرش رو تکون داد تا دهنش ازاد بشه.
هیونجین به خواسته اش احترام گذاشت و دستش رو برداشت.
فلیکس با صدای بلند اه و ناله میکرد و گاهی هق میزد.
دردی که بهش وارد شده بود وحشتناک بود و نمیتونست دردش رو تحمل کنه.
از طرفی بخاطر اینکه اولین بارش بود از حضور دیک هیونجین توی سوراخش ترسیده بود و الان ترس و درد باهم بهش غلبه کرده بودن.
هیونجین از حرف فلیکس که چند دقیقه ی پیش زدهبود ناراحت شده بود ولی خب دلش نمیومد توی این شرایط ببینیش..
حقیقتا الان داشت لذت میبرد و هرکسی جز فلیکس زیرش بود بدون اهمیت توی سوراخش میکوبید تا زمانی که ارضا بشه ولی الان فرق داشت.
پسر زیرش کسی بود که قلبش رو ده سال دزدیده بود و نمیتونست بی اهمیت از کنارش رد بشه.
اخمی از حالت فلیکس کرد و کل بدنش رو روش انداخت.
فلیکس برای داغون نشدن زانوهاش ، پاهاش رو دراز کرد و از سنگینی بدن هیونجین روی بدن خودش کمی لذت برد.
هیونجین با همون اخمش بوسه ای روی گردن فلیکس گذاشت و عضوش رو تا نیمه خارج و دوباره وارد کرد.
اه بلندی از این ورود و خروج کشید و دستش رو به پشت دراز کرد و روی انگشت های هیونجین گذاشت و فشرد.
هیونجین لبخندی زد و دستش رو از دست فلیکس بیرون کشید و انگشتاش رو توی انگشت های فلیکس حلقه کرد و همانطور که گردن و گاهی لپش رو میبوسید شروع به حرکت کرد.
چشماش رو بهم فشرد و صبر کرد تا این درد کذایی از بین بره و لذتی بی نهایت شروع بشه.
خیلی طول نکشید که دردش رفته رفته کم تر شد و در اخر چیزی جز لذت حس نمیکرد.
به محض عوض شدن صدای ناله هاش ، هیونجین متوجه لذتش شد و سرعتش رو بالا برد.
اونقدر محکم و با سرعت ضربه میزد که فلیکس حس میکرد تخت به اون بزرگی الانه که جابه جا بشه.
نفس عمیقی کشید و با صدایی که به خاطر ضرباتهیونجین کم و زیاد میشد لب زد : پوزیشن رو عوض کن.
سری تکون داد و از اونجایی که کمر خودش هم درد گرفته بود ، از روی فلیکس بلند شد و روی تخت و تکیه به تاج نشست.
فلیکس اروم بلند شد و هیسی از درد کمرش کشید.
با دیدن هیونجین که با پاهای دراز شده به تاج تخت تکیه داده بود ، نیشخندی زد و به طرفش رفت.
پاهاش رو دو طرف پاهای هیونجین قرار داد و روی زانوهاش بلند شد.
دست های ظریفش رو به دیک هیونجین رسوند و همونطور که دست های هیونجین پهلوهاش رو اسیر کرده بودن ، عضو بزرگش رو به سمت سوراخ خودش هدایت کرد و به محض قرار گیری ، اروم روش نشست.
هیونجین نفس عمیقی کشید و از لذت پلک چپش پرید
.
فلیکس دستاش رو دور گردن هیونجین حلقه کرد و کامل عوض مرد روبه روش رو توی خودش جا داد
.
هیونجین نگاهش رو به فلیکس داد و لب زد :
You are so hot
)تو خیلی هاتی(
نیشخندی زد و با لحن غلیظ انگلیسی لب زد :
Don’t say that you want to make me more horny with these works .
)نگو که میخوای با این حرفات منو بیشتر هورنی کنی(.
خنده ی مردونه ای کرد و دستش رو به نیپل های فلیکس رسوند و همانطور که بین دوتا انگشتاش گرفته بود و باهاش بازی میکرد ، مثل خود فلیکسلب زد:
This is exactly what my intention.
)دقیقا قصدم همینه(.
اهی از لمس شدن نیپل هاش کشید و شروع به حرکت دادن خودش روی عضو هیونجین کرد.
هیونجین دستی به بدن سفید فلیکس کشید و در اخر عضوش رو گرفت و شروع به مالیدن کرد.
هیسی کشید و گردنش رو عقب برد و برای حفظ تعادل دستاش رو روی رون هیونجین گذاشت و لب زد:
Fuck . this is the kind of pleasure I want.
)لعنت .. این همون لذتیه که میخوام(.
با این حرف فلیکس لب پایینش رو گاز گرفت و دست ازادش رو به گردنش رسوند.
فلیکس اروم چشماش رو باز کرد و به مردش نگاه کرد.
هیونجین نگاهی به لباش انداخت و با صدایی اروم مثل زمزمه لب زد :
I want to feed on your lips as long as I
live.
)تا زندم میخوام از لبات تغذیه کنم(.
و با اتمام حرفش لب روی لبای فلیکس گذاشت و لب پایینش رو با ولع مکید.
فلیکس لحظه ای دست از حرکت کشید و دستاش رو توی موهای هیونجین فرو کرد و همانطور که توی مشت گرفته و میکشید ، لبای مرد روبه روش رو میبوسید و زبون میزد.
با حس کم اوردن نفس ، لب از روی لبای هم برداشتن و صدای زیبایی توی اتاق ایجاد کردن که دمای بدن هردو رو بالا میبرد.
هیونجین نگاهی به فلیکس انداخت و توی یه حرکت فلیکس رو روی تخت و برخلاف تاج دراز کش کرد و خودش روش قرار گرفت.
فلیکس دستش رو روی سینه های هیونجین گذاشت و با نیشخندی که قند توی دل مرد روبه روش اب میکرد لب زد:
I like your wildness.
)از وحشی بودنت خوشم میاد(.
پوزخندی زد و مچ هر دوتا دست فلیکس رو گرفت و قبل از شروع ضربه با اغوا و لحنی پر از اعتماد به نفس اما اروم لب زد :
You haven’t seen my wildness yet ,my dear.
)تو هنوز وحشی من رو ندیدی .. عزیزم(.
و با اتمام حرفش رنگ نگاه و حتی فرم لباش عوض شد.
فلیکس اخمی کرد و همانطور که ترس وجودش رو گرفته بود لب زد :
Release my hands.
)دستامو ول کن(.
نیشخندی زد و گفت:
I’m really sorry , babe… but it is too late for everything.
)من واقعا متاسفم . عزیزم ... اما برای همه چیز دیر شده(.
ئ با اتمام حرفش بدون اجازه دادن به فلیکس برای مخالفت ، چنان با قدرت و سرعت شروع به کوبیدن توی سوراخ فلیکس کرد که بدن ظریفش مدام از درد میلرزید و از شدت ضربات بالا و پایین میشد.
لبش رو محکم گزید و با چشم های خیس از اشک به هیونجین نگاه کرد و لب زد :
I hate you .. but this is great.
)ازت متنفرم .. ولی این عالیه(.
از این دردی که با لذتی بی نهایت همراه بود خوشش اومده بود.
دلش میخواست تا اخر عمر هیونجین رو اون پایین مایینا حس کنه.
لبخندی زد و بدون توجه به اون دختر کوچولوی توی سالن شروع به ناله کردن کرد.
هیونجین لبش رو گزید و همانطور که نیشخند روی لباش بود ، به کره ای لب زد : تو بهترینی فلیکس.
اروم چشماش رو از هم باز کرد و لبخندی زد .
دستش رو به نیپل های مرد روبه روش رسوند و شروع به مالیدنشون کرد.
این دیگه تیر خلاص بود و هیونجین حس میکرد نمیتونه ادامه بده و خودش رو نگه داره.
خیلی وقت بود این لذت رو تجربه نکرده بود . حتی تمامی رابطه هاش با می چان به اجبار بود و فقط انرژی از بدنش گرفته میشد.
اما این رابطه همون چیزی بود که هیونجین ده سال منتظرش بود .. همون لذتی بود که حس میکرد هیچ وقت پیداش نمیکنه و در به در دنبالش میگشت.
همانطور که ضربه میزد و نیپل هاش توسط دست های فلیکس فشرده میشدن ، یکی از دست هاش رو به چونه و دست دیگه اش رو به عوض فلیکس رسوند و همزمان شروع به مالیدن عضو درحال انفجار و بوسیدن لباش کرد.
دوست داشت وقتی ارضا میشه نفس های از لذت خودش و فلیکس با هم مخلوط بشه.
همانطور که لب پایین فلیکس رو میبوسید ، روی کل بدنش دراز کشید و سرعت ضربه هاش رو بالا برد
.
فلیکس نفس عمیقی توی دهن هیونجین کشید و دستش رو از نیپل به طرف کمر هیونجین حرکت داد و از لذت زیاد روی کمرش ناخن میکشید.
شاید همین درد لذت بخش و سوزشی که کمرش رو گرفته بود باعث شد هیونجین با فشار زیادی کامش رو توی سوراخ فلیکس خالی کنه و شاید همین گرما و ناله هیونجین بود که باعث شد فلیکس بلافاصله بعد از اون مرد بین انگشت های کشیده اش ارضا بشه و مثل هیونجین نفس عمیق بکشه.
هر دو حس میکردن نفس های گرم همدیگه رو تا توی ریه هاشون حس میکنن.
هیونجین همچنان به حرکت دست و دیکش ادامه میداد تا هم خودش کاملا کامش رو خالی کنه و هم فلیکس.
وقتی حس کرد دیگه کامی برای خالی شدن نداره ، دست از حرکت کشید و با خستگی بدنش رو روی بدن فلیکس انداخت.
فلیکس لبخندی زد و دستاش رو دور کمر هیونجین حلقه کرد و سرش رو جایی بین گردن تا شونه ی مرد مخفی کرد.
………………………………………………………………
YOU ARE READING
start agian [کامل شده]
Romanceکاپل : هیونلیکس . سونگین . چانگمین ژانر : رمنس . کمدی . درام . اسمات .دارک زمان آپ: سه شنبه ها .