Part 7

273 26 0
                                    

Writer :

مینهو : امشب من برات لباس انتخاب می کنم عزیزم.
جیسونگ : به شرط اینکه منم برای تو انتخاب کنم.
مینهو : چی؟!!

چرخی زد و شروع به گشتن لای لباس ها کرد.
مینهو حیرت زده و البته کنجکاو بهش نگاه میکرد تا ببینه که اون چه خوابای ترسناکی براش دیده.
لباس مد نظرش رو به ذهنش سپرد و با نیشخند به طرف مینهو چرخید و لب باز کرد:

جیسونگ : لخت شو عزیزم.
مینهو : چی انتخاب کردی؟
جیسونگ : تو چیکار داری؟ فقط لخت شو!
مینهو : تا ندونم چیه لباسامو در نمیارم.
جیسونگ : باشه پس خودم درشون میارم.

گام های تندی به طرف نامزدش برداشت و بی درنگ دستش رو به اولین دکمه پیرهن سفید رنگ مینهو رسوند و مشغول باز کردنش شد.
مرد بزرگ تر چنگی به مچ دست اون زد و توی چشمای نامزدش خیره شد.
جیسونگ چیزی نگفت و فقط منتظر موند...
آهی توسط مینهو کشیده شد و با لبخند محوی به طرف جیسونگ خم شد.
آهسته لب های قلوه ای و گرمش رو بر روی گونه صاف و تپل پسر کوچکتر قرار داد و اون قسمت رو بوسه زد.
پلک های جیسونگ از تعجب به بالا پرید...!!
این مرد الان اون رو بوسید؟
دو سه بار پلک زد و به آرومی عقب کشید.
باورش نمی شد که مینهو اون رو بوسیده!!!
آب دهنش رو قورت داد و خواست کلامی به زبون بیاره که مرد مقابلش زودتر از اون پیشی گرفت.

مینهو : لطفا منو پوشش بده و ازم حمایت کن.
نذار مایه تمسخر بقیه بشم.
ما به زودی باهم ازدواج می کنیم؛ پس حامیِ من باش.

لب هاش رو با زبونش تر کرد و کمی به فکر فرو رفت.
فکر کردنش به خاطر حرفای مینهو نبود...
در واقع به خاطر اون بوسه بود.
چرا اون به جای لب هاش، لپ هاش رو بوسید؟!
خیلی متعجب بود و در واقع از این حرکت غافلگیرانه زورش اومده!!
کمی به مرد مقابلش نزدیکتر شد و طلبکارانه و کنجکاو خطاب بهش لب باز کرد:

جیسونگ : چرا لب هام رو نبوسیدی؟

سوال جیسونگ نیشخندی بر روی لب های مینهو ظاهر کرد.
چی؟!!
تموم این مدت ذهن این پسر درگیر این بوسه بوده؟
اونم به خاطر اینکه چرا لب هاش به بوسه گرفته نشده؟!
بی اختیار پوزخندی زد و دست به کمر ایستاد.

مینهو : اصلا به حرفام توجه کردی؟!

با کلافگی سرش رو به چپ و راست تکون داد.
اون الان فقط و فقط به این بوسه فکر می کرد و چیز دیگه ای براش مهم نبود.

جیسونگ : باشه حامیت میشم و هرچی دلت میخواد بپوش؛ فقط ... فقط بگو چرا لب هام رو نبوسیدی؟؟؟

دوباره خنده ای کرد.
این پسر واقعا کیوت و سوییت عه و دل مینهو رو می لرزونه.
قیافه کلافه و چشمای کنجکاو پسر خانواده هان باعث شد تا این مرد دلش بخواد تا سربه سر اون بزاره.
قدمی به جلو برداشت و چهره مبهمی به خودش گرفت و پرسید:

Fake Identity [minsung]Where stories live. Discover now