کاور)
__________[زمان]
چشم هاشو باز کرد و تنها چیزی که به چشم هاش خورد سقف سلول بود !
چه کار کرده بود که افتاد اینجا ؟؟؟
تو دفتری که دوتا سلول داشت؟؟؟
سلول بغلیش ی مرد کوتوله ی چاق داشت سوت میزد!!
سری از تخت بلند شدو سمت میله ها رفت ...
ی پیرمرد تعمیر کار داشت تابلویی رو که روی دیوار بود درست میکرد...+من اینجا چیکار میکنم؟؟؟
پیرمرد لبخندی زد...
_پس تو پدر ریتایی.... از آشناییت خوشحالم ولی چرا رهاش کردی؟؟؟
مرد داخل سلول گفت...
÷بچه ها فقط ی بار اضافین خوب کردی دادیش رفت
_چرا اینو میگی؟؟؟ منو همسرم سال ها تلاش کردیم ولی..... هیچ وقت نتونستیم.. بچه دار بشیم!
+اهاا ... میگم کلانترتون کجاس؟؟؟
به محض تموم شدن جملش کلانتر داخل شد...
=سلاام !
همون دختری که دیشب تو خونه ی نا پدریه دخترش بود !! کلانتر!
+سلامو زهره مار میشه بگی چرا منو آوردی اینجا؟؟
کلانتر بی محلی کردو سمت سلول مرد رفتو درشو باز کرد ...
=سیع کن دیگه سر کار نوشیدنی نخوری لیروی
لیروی نیشخندی زدو...
÷باشه حتما جیگر
تو همون فاصله تعمیر کاری که برای تابلو ی خراب شده اومد با لیروی رفت و کلانتر به سمت سلول جونگکوک قدم برداشت ...
=خب! حالا تو! به نظر میاد نوشیدنی ای که جیمین بهت داده خیلی سنگین بوده...
جونگکوک پلکی زد و با جدیت گفت..
+من مست نبودم! ی گرگ وسط جاده دیدم!!!
دختری که اسمش مگان بود تک خندی زد..
=گرگ؟؟؟ متاسفم اینجا گرگی نیست مگر اینکه واقعا مست بودی!
+مست نبودم
=بودی
+نه
=اره
+نه
=اره
-کافیه!!
سرشونو به سمت صدا برگردوندن و با جیمین و اخمای تو همش مواجه شدن!!
=اوه جیمین!!
+سلام آقای شهردار ...
جیمین رو به مگان کردو با جدیت تمام گفت
-اون اینجا چی کار میکنه؟؟؟
=خب اون -
-بسه برام مهم نیست الان تنها چیزی که مهم اینه که ریتا دوباره فرار کرده و گمو گور شده .. به کمکت نیاز دارم...
VOUS LISEZ
ONCE UPON A TIME |BTS,BP,VKOOK,JENNLISA
Aléatoireاین داستان درمورد شخصیت هایی هست که میشناسیم یا شایدم فکر میکنیم میشناسیم.... در شهری در ایالت مِین شخصیت هایی وجود داشتند که طلسم شده بودن.... پادشاه شیطانی به خاطره انتقامش از مین یونگی فرزنده ناتنیش طلسمی به وجود میاره که تمام سرزمین رو از جنگل ط...