کاور)
_______
[شروع]
بعد از رفتن جیمین تصمیم گرفت کت چرمشو بپوشه و وارد رستوران مادر بزرگ بشه و یادش بود روزنامه ای رو که دیشب برداشته بود رو برداره تا همراه با سیبی که جیمین بهش داده بخونه...
پشت میز نشسته بود بعد از خوندن چند تا مطلب چرت خواست سیبو گاز بزنه که قهوه ای همراه با خامه و دارچینه روش جلوش قرار گرفت..
+من که قهوه سفارش نداده بودم
روبی لبخندی زدو گفت...
-نه ندادی .. یکی مهمونت کرده..
با تعجب به روبی خیره شد...
+کی؟؟
به طرفی نگاه کرد که روبی اشاره کرد....
اون کلانتر؟؟؟ مگان؟؟؟
روزنامه رو ول کردو همراه با قهوه و سیب تو دستش که باهاش به عنوان توپ بازی میکرد به طرف میز مگان رفت...
صداش رو شنید....
_عاااااا پس تصمیم گرفتی بمونی!!
نیشخند زنان جواب داد...
+عااااا چه تیزبین واسه ی پلیس چیز جالبیه
_واسه صنعت گردشگریمون خبر خوبیه ولی واسه تابلو های محلمون نه....
نگاهه مرموزانه و تیزی به خاطره تیکه ای که بهش انداخته بود کرد...
_آممم.. شوخی بود....چون... تابلوی مارو زیر گرفتی..
+امم ببین قهوه حرکت جالبی بود مخصوصا اینکه حدس زدی من دوست دارم رو قهوم دارچین باشه چون خیلیا دوست ندارن ولی من نیومدم با دختری مثل تو گپ بزنم و بابت این... ممنونم
لیوان رو روی میز گذاشت که صدای متعجب زن رو شنید...
_من اونو نگرفتم...
-من گرفتم..منم دارچین دوست دارم
صدای دخترونه ای از پشت سره زن اومد... او پس اون گرفته بود.. ریتا..
نگاه تیزی بهش انداختو ابرویی بالا انداخت..
+تو مگه مدرسه نداری؟؟
دختر لبخندی زدو گفت...
-چرا.. منو برسون..
_____
از رستوران مادر بزرگ بیرون زده بودنو به راه افتادن....
+مشکل تو و پدرت چیه؟؟
_مشکل پدرم نیست ... مشکل طلسمشه باید طلسمو بشکونیم و خوشبختانه من ی نقشه ای دارم..
بازم اون طلسم!!
ناخدگاه اخمی کرد.. جونگکوک به این فکر افتاد که...جیمین چی کار کرده بود که این بچه به این روز افتاده و همش توحم میزنه؟؟؟
![](https://img.wattpad.com/cover/353736664-288-k718103.jpg)
VOUS LISEZ
ONCE UPON A TIME |BTS,BP,VKOOK,JENNLISA
Aléatoireاین داستان درمورد شخصیت هایی هست که میشناسیم یا شایدم فکر میکنیم میشناسیم.... در شهری در ایالت مِین شخصیت هایی وجود داشتند که طلسم شده بودن.... پادشاه شیطانی به خاطره انتقامش از مین یونگی فرزنده ناتنیش طلسمی به وجود میاره که تمام سرزمین رو از جنگل ط...