Turning Crash into a Tutor ▪︎01▪︎

326 56 235
                                    

چند تقه به در اتاق کار پدرش زد و مانند یه اصیل زاده منتظر اجازه ورودش شد.

- بیا داخل

- سلام پدر

اروم روان نویسی که باهاش درحال نوشتن بود رو روی میز گذاشت، عینکش رو از روی صورت چین خورده ولی پرجذبش برداشت و روی صفحه چرمی مقابلش قرار داد.

- چی میخوای جونمیون؟

- برای یکی از درس‌هام نیاز به معلم خصوصی دارم، امتحانم آخر همین ماه هست.

- کسی رو درنظر داری؟

- بله

- اطلاعاتش رو بنویس و اینجا بزار، میگم باهاش هماهنگ کنن. فردا بیاد یا پسفردا؟

- پسفردا

خودکار و برگه ای برای یادداشت کردن اطلاعات از روی میز وسط اتاق که بین مبل‌های چسترفیلد قرار گرفته بود برداشت. با اتمام نوشتنش در احترام کامل اون رو روی میز پدرش قرار داد و از اتاق خارج شد. گوشیش رو درآدرد و سریع تو گروه دوستاش رفت.

"شاخ فیل شکستم، به بابام گفتم"

"خودتو کشتی توام"

"نمیدونی چه استرسی داره"

"واقعا نمیدونم؛ چون مهم نیست چی باشه اون از کره مریخ هم برات جور میکنه"

"اره بعد همون کره مریخ رو میکنه تو باسنم!"

لوهان که فقط پیام هارو میخوند ترجیح داد به استیکر دادن بسنده کنه.

"اگه بفهمه آلفاست چی؟ فکر نکنم بتونم پسفردا ببینمش T_T"

صفحه چتشون رو بست و سمت اتاقش حرکت کرد. در بالکن رو باز کرد و خودش رو روی مبل پهنی که سفارشی براش ساخته بودن رها کرد تا از منظره شهر توی شب لذت ببره.
پدرش تو کار معماری مدرن بود و بخاطر همین خونشون بالای یه برج وسط سئول با یه منظره‌ی رویایی قرار داشت.
هوا خنک بود و ازینکه بازوش از نسیم پاییزی سرد میشد لذت میبرد. پتورو تا سینش بالا کشید، لپ‌تاپ رو روی پاهاش قرار داد و برای فرار از استرسش شروع به فیلم دیدن کرد.

•°~°•

پیام تایید پسری که به عنوان معلم خصوصی انتخاب شده بود رو باز کرد.

- معلم خصوصی که پسرتون خواستن آلفاست.

منشی جلوی میز آقای کیم با آی پد توی دستش درحال خوندن اطلاعات بود. وقتی سر تکون دادن رئیسش رو دید ادامه داد.

- مشکلی نداره؟

- نه هماهنگش کن.

کمی دودل بود، چون اون پسر رو از بچگیش می‌شناخت و یه جورایی بزرگش کرده بود سعی کرد اطلاعات رو واضح تر برسونه.

- یک آلفای غالب

- گفتم که مشکلی نداره، اگه این چیزیه که جونمیون میخواد حتما به اینجاهاش فکر کرده.

OutcastKde žijí příběhy. Začni objevovat