part18

78 5 0
                                    

راوی
بعد از اتمام مهمونی همه رفته بودن غیر از سون گانز و مونده بودن پیش دخترا و حرف میزدن

لی لی درحالی که بخاطر خوردن مشروب مست بود و گونه هاش سرخ شده بود
رفت تو حیاط که دید جی هو نشسته رو صندلی و سیگار میکشه ،رفت سمت جی هو و گفت:چرا سیگار میکشی

جی هو با تعجب نگاش کرد و گفت:چون حالمو خوب میکنه
لی لی با حالت مست به سمت جی هو رفت و سیگارو از دستش کشید و پرت کرد زمین و گفت:با یه چیز حالتو خوب کن نه این

جی هو با چشمای گرد شده از تعجب بهش نگاه کرد و گفت:چرا واست مهمه؟
لی لی بدون فکر گفت :چون دوست دارم
جی هو که چشماش از این درشت تر نمیشد گفت:چیی؟؟

لی لی بی اختیار روی پای جی هو نشست و گفت:دوست دارم جی هو
و خواست جی هو رو ببوسه که جی هو دستشو گذاشت رو لبای لی لی و گفت:منم‌ دوست دارم دختر کوچولو ولی هروقت مستیت پرید میتونیم باهم حرف بزنیم میخوام‌کاملا هوشیار باشی وقتی میبوسمت

لی لی با اخم نگاش کرد و‌گفت:ایشش تو خیلی بد جنسی

جی هو خندید که صدای یوری رو شنید که میگفت:ای وای ببخشید جی هو لی لی یه خورده مسته نمیفهمه چیکار میکنه
و بعد از روی پاهای جی هو لی لی رو بلند کرد که جی هو زیر لب گفت:من که راحت بودم‌

یوری برگشت سمت جی هو و گفت:چیزی گفتید؟
جی هو:نه نه
.
فردا صبح

لی لی با صدای زنگ خوردن گوشیش چشاشو باز کرد و گوشیشو برداشت و با صدای خواب الود جواب داد:الو؟
جی هو:سلام خوبی؟
لی لی در حالی که نشناخته بود که کی پشت خطه با کلافگی گفت:شما؟
جی هو :جی هو ام 

همین که فهمید جی هو پشت خطه سریع نشست و صداشو صاف کرد و گفت:سلام خوبید؟حالتون خوبه؟
جی هو در حالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه گفت:ممنون خوبم
لی لی:چیزی شده؟
جی هو:میتونیم امروز همو ببینیم
قلب لی لی از درخواست جی هو شروع کرد به تند تپیدن و گفت:برای چی؟
جی هو:یه کاری داشتم
لی لی:خب بفرمایید الان
جی هو:نه باید حضوری بهت بگم
لی لی:کجا بیام؟
جی هو:به این ادرسی که میفرستم بیا منتظرتم

و گوشی رو قطع کرد و لی لی با قلبی که نزدیک بود از جاش کنده بشه به صفحه چتش با جی هو نگاه کرد و دید ادرس یه کافه اس

حاظر شد و بعد از خوردن صبحونه راه افتاد سمت کافه و بعد از اینکه رسید وارد شد و دید که خالیه و جی هو یه گوشه نشسته به سمتش رفت و گفت:سلام جی هو شی
جی هو:سلام .بگیر بشین

لی لی نشست و با تعجب به اطرافش نگاه کرد و‌گفت:چرا انقدر اینجا خالیه؟
جی هو:ازشون خواستم یکم کافه رو خالی نگه دارن
لی لی:برای چی؟
جی هو:میفهمی ،چی میخوری؟
لی لی:موکا

جی هو سفارشامونو به گارسون داد و گفت:چیزی از دیشب یادت میاد؟
لی لی:اره تقریبا ، ولی اخرشو یادم نیست
جی هو:که اینطور
لی لی:چطور

جی هو بدون مقدمه گفت:اخه دیشب بهم اعتراف کردی میخواستم بدونم یادته یا نه
لی لی با تعجب به جی هو نگاه کرد و گفت:ب-بله؟م-من؟

جی هو:اوهوم تو ،ازت خواستم بیای اینجا تا منم بهت یه چیزی بگم
لی لی با استرس بهش نگاه کرد و منتظر ادامه حرفش شد

جی هو:شنیدی میگن ادم عاشق که بشه هیچی حالیش نمیشه؟اولش اینو‌ باور نمیکردم‌اما با اومدن تو این برام به یقین تبدیل شد ، اولین باری که دیدمت یه دختر بامزه ی کیوت که در حال شیطونی بود ، اولش نمیخواستم قبول کنم که دلمو به یه دختر شیطون مهربون باختم چون میدونستم نمیشه نمیتونیم باهم باشیم ولی بعد از گذشت یه مدت فهمیدم هرچی بیشتر میبینمت بیشتر دلم برات تنگ میشه ،دلم میخواد تو‌بغلم فشارت بدم یا ۲۴/۷ تو رو‌کنار خوردم داشته باشم ولی مطمئن بودم تو منو‌نمیخوای تا اینکه دیشب اومدی و بهم گفتی که دوستم داری و فهمیدم که این حس دو طرفه اس، الان ازت خواستم بیای که اینارو بگم‌و بپرسم که میشه با من قرار بزاری؟

لی لی که با تعجب نگاش میکرد گفت:ش-شما منو د-دوست دارید؟
جی هو:نه دوست ندارم،من عاشقتم
لی لی:یعنی الان ازم میخواید که باهم قرار بزاریم؟
جی هو:اره ،حالا بگو‌ میخوای باهم قرار بزاریم یا نه
لی لی با گونه های سرخ شده از خجالت به جی هو نگاه کرد و گفت:آ-اره

جی هو با جواب لی لی چشاش برق زد و دست لی لی رو‌ گرفت و‌گفت:قول میدم هیچوقت پشیمون نشی کوچولو....

My romantic Mistake:)Where stories live. Discover now