جونگکوک به طرز غیرقابل درکی، احمق بود! دقیقا همون شب که دستور تجاوز به دختری رو داده بود، تصمیم گرفت به پارتنر همون آدم پیشنهاد بده!
هرچند با اینکارش اولین مانع رو از سر راه برداشته بود، ولی مگه تقصیر اونه که راه درست دوست داشتن و دوست داشته شدن رو بلد نیست؟ از سنکم، شاهد کتک خوردن های مادرش و فحاشی پدرش بود و طبق چیزی که مادرش میگفت، عشق یعنی همین! وقتی که با صورت و بدن کبود کوکی کوچولو رو بغل میکرد و برای اینکه نترسه، بهش دروغ میگفت؛ نمیشد چیز بهتری از جونگکوکی که حالا بالغ شده بود انتظار داشت.
پسرِ کوچیک جئون عاشق شده بود و نمیدونست که راهی که داره میره بنبسته! اون پسر با وجود بیست و هشت سال سن، هنوز هم مثل پسربچهی هشت سالهای بود که توی بغل مادرش آروم میگرفت و با نجواهای زیباش به خواب میرفت. از اون موهای خرمایی مواج، پوست گندمی و لبخندهای زیبا... چیزی جز یک بدن نحیف و بیمار برای اون زن باقی نمونده بود.
مجلهای که تمام مدت پرواز مشغول خوندنش بود رو رها کرد و سرش رو برای صدا کردن مهماندار بالا گرفت. دستش رو توی هوا تکون داد و اشارهای به پسری که لباسپرسنل هواپیما تنش بود، کرد.
"چطور میتونم کمکتون کنم؟"
نگاهی به سرتاپای پسر انداخت و زبونش رو روی لبش کشید. تصمیم داشت تشنگیش رو با درخواست لیوان آبی رفع کنه ولی با دیدن چهرهی پسر، شاید چیزی بیشتر از آب دلش خواست. شاید کمی سرگرمی برای تلف کردن وقت؟
"مثلا... کمک کنی یه چیزی رو این پایین بیدار کنم؟ خیلی وقته خوابه و نگرانشم"
کمی مکث کرد و بعد از خوندن اتیکت روی لباس پسر، اسمش رو به زبون آورد.
"لویی"
با گرفتن ساعد پسر، اون رو به طرف خودش کشید. حرکت سریعش اجازهی حفظ تعادل به مهماندار رو نداد و تونست اون رو خیلی راحت روی پاهاش بنشونه.
"آقا... ببخشید مثل اینکه سوء..."
"هیش..."
دستش رو به طرف لیوان شیشهای برد و بعد از کوبیدنش به پلاستیک فشردهی کنار دستش کوبید، قسمت تیزش رو روی گلوی پسر گذاشت و کمی فشار داد. کسی جز اون توی قسمت ویآیپی نبود و میتونست راحت کارش رو انجام بده.
"تو که نمیخوای خواستهی من رو رد کنی؟ من ازت محترمانه درخواست کردم و این رفتار بیادبانهست... نه؟"
"لطفا... لطفا بزار... ب... برم"
تای ابروش رو بالا انداخت و پسر رو هول داد. پسر با زانو کف هواپیما افتاد و صورتش به رون پای جونگکوک کوبیده شد.
"هی هی... انقدر برای داشتنش عجله نداشته باش"
پوزخندی زد و دوباره شیشهی تیز رو روی گردن باریک و کشیدهی پسر گذاشت.
YOU ARE READING
𝐇𝐮𝐧𝐭𝐞𝐫 | Kookv
Actionخلاصه: جونگکوک مافیایی که حسابی عاشق و دلبسته تهیونگ میشه و همزمان بدترین بازی دنیا رو باهاش راه میندازه! تهیونگ صاحب یه کارگاه چرمدوزی که جونگکوک توش ثبت نام میکنه و برای محافظت از اون پسر به هرکسی که بتونه آسیب میزنه، حسابی تهیونگ رو میترسونه...