Breathe

25 9 0
                                    

" من هنوز نفهمیدم بعد از دو تا بچه چطور روش شده عروسی بگیره؟"

چانیول یه قلپ دیگه از آبجویی که توی دستش بود نوشید و با لبخند به سهونی که جلوی آینه درگیر بستن دکمه های پیراهنش بود، خیره شد. جواب منطقی دادن به اون بچه‌ی در حال غر زدن مثل بریدن اشتباه سیم بمب ساعتی بود.
"اصلا میدونی چیه؟ من نمیام! میشه فقط بهش بگی اون مرده یا ماشینش چپ کرده ته دره؟"

"تو مسیری که داریم میریم دره‌ای وجود نداره سهون!"

سهون آهی از کلافگی کشید و به بستن پاپیون روی لباسش مشغول شد.
" هیونگ! من نمیخوام بیام.. واقعا واقعا نمیخوام!"

چانیول بالاخره از قوطی آبجوش دل کند و به سمت سهون قدم برداشت.
" میدونم با این قیافه مظلوم و لبهای آویزونت و هیونگ گفتنت چی ازم میخوای! ولی نمیشه چن‌ چنی خیلی ازت ناراحت میشه."

" اما من واقعا نمیتونم."

" سهون تو انقدر لوس نبودی؟ بعد جونگده گفت این سوپرایزه! ممکنه لوهان نباشه! البته من واقعا دلم براش تنگ شده واقعا میخوام که اون باشه تو هم همینو میخوای."

ضربه‌ای به بازوش زد و ازش جدا شد و ولی سهون کلافه دستی به موهاش کشید.

"دلم میخواست اون باشه ولی نه الان که با هم دعوا کردیم و تقریبا دو ماه میشه که با هم هیچ حرفی نزدیم"
"پس تقصیر تو بوده که انقدر استرس داری؟"

سهون چشمی چرخوند و هوفی کرد سعی کرد دنبال کلمه بگرده تا از خودش دفاع کنه اما نتونست چون بعد از دو ماه دلخوری حتی دلیل این این اتفاق براش کمرنگ و مزخرف شده بود.
" اره مقصر من بودم اما اونم بیش از حد واکنش نشون داد!"

" اوه پسر محاله ممکنه لوهانی برای عذرخواهی پیش قدم نشه اون واقعا مهربونه."

سهون سکوت کرد و به پارکت کف خیره شد. چانیول خنده‌ی ناباوری کرد و با چشم های درشت و خیرش در حال سوراخ کردن سهون بود.
" سهون؟ مقصر تو بودی. اون اومده ازت عذرخواهی کنه. و تو مثل بچه ها جوابشو ندادی؟!"

سهون سری به تایید تکون داد بدون اینکه سعی کنه به چانیول نگاه کنه.

" تو یه احمقی هستی که هیچوقت بزرگ نمیشی. منم امیدوارم که اون شخص سوپرایزی لوهان نباشه."

چانیول گیج از اتاق بیرون رفت و سعی کرد به اعصاب خودش مسلط باشه و سهون با لبهایی که همچنان آویزون بود به تصویر خودش توی آینه قدی نگاه کرد.

حق با چانیول بود. لوس بازی هاش تا ابد ادامه داشت حتی اگر هیکلش دو برابر الان میشد. ولی مگه لوهان با همین لوس بازی هاش قبول نکرده بود که ازش مراقبت میکنه؟

[HunHan's Life]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora