بیبی ببخشید

481 48 6
                                    

جونگ کوک
چقدر سرد داشت باهام حرف میزد... خب من چه توقعی دارم خب معلومه که باهام سرد حرف میزنه من به عشق پاکمون شک کردم با اینکه جیمین هیچ تقصیری نداشت
تهیونگ: کوک حالت خوبه جیمین داره باهات حرف میزنه...
جیمین: نه عشقم مشکلی نیست بزار راحت باشن
تهیونگ گونه جیمین رو بوسید: باشه عزیزم حالا کوک خوبی؟
جونگ کوک: ها... ار.. اره سلام با آشنایی شما خوشهالم جیمین..
تهیونگ: خب شما دوتا باهم معرفی شید منم میرم با بقیه حرف بزنم فعلا....
جیمین: باشه عزیزم
جیمین: بیا جونگ کوک شی بریم خونه رو بهتون نشون بدم
جونگ کوک
فهمیدم که داشت با طعنه باهام حرف میزد ولی خب من باید بهش میگفتم که من بهش نیاز دارم و باید پیشم برگرده
جیمین داشت خونه رو به جونگ کوک نشون میداد وقتی به طبقه دوم رسیدن جونگ کوک دست جیمین رو گرفت و طرف خودش کشید...
جیمین: چیکار میکنی؟؟!
جونگ کوک: اشش... فقط بزار بغلت کنم.... دلم واسه عطر تنت تنگ شده...
جیمین از بغل جونگ کوک بیرون اومد: تو داری چه غلطی میکنی ها؟... فک کردی که هستی.... اصلا کی گفت تو حق داری به من دست بزنی.....
جونگ کوک: جیمین آروم باش عزیزم
جیمین: به من نگو عزیزم من عزیز تو نیستم
جونگ کوک: باشه باشه فقط یه لحظه صبر کن بهم اجازه بده بهت بگم حرفمو
جیمین با نیشخند گفت: بین من و تو دیگه هیچ حرفی نمونده حالا ام بهتره بری از اینجا دیگه از چهرت خسته شدم جیمین روشو برگردونت که بره که دستشو جونگ کوک گرفت و جیمین خیسی روی دستش حس کرد...
جونگ کوک با بغض گفت: ببخشید بیبی... لطفا منو ببخش من بدون تو نمیتونم زندگی کنم... میدونم گناه خودمه ولی من نفهمیدم اون شب چیکار کردم...
جیمین: جونگ کوک فک نمیکنی برای معذرت خواهی یکم دیره... لطفا از من بخشش نخوا چون دیگه نمیتونم ظلمی که در حقم کردی رو ببخشم....
و جیمین از اون جا رفت و جونگ کوک رو با عذاب وجدانش تنها گذاشت....

////////////////////////////////////////////////////////////\/////

خب اینم از پارت دوم و منتظر ووت های شما هستم 🤧😊

ویمینکوک Where stories live. Discover now