برگرد

314 39 6
                                    

جیمین ویو
(فلش بک)
رفتم داخل حموم زیر اب گرم ایستادم و به فکر گذشته شیرینم که الان باعث نابودی ام شده فک کردم مگه من چه کمی داشتم کوک؟
کم دوست داشتم؟ کمی بهت عشق دادم؟ این حرفا خیلی تکراریه.....
وقتی حمومم تموم شد اومدم بیرون ولی تهیونگ رو ندیدم تعجب کردم مگه کجا رفته این وقت شب؟.... میخاستم بهش زنگ بزنم که با دیدن تاریخ چشمام درشت شد چطور یادم رفته این شبو.... اخ حتما تهیونگ رفته پشت کیک و بقیه چیزا..... با خودم فک کردم بیا یکم اتاق رو تعظیم کنم.... وقتی همه چیز اماده کردم منتظر تهیونگ موندم ولی بعد نیم ساعت نیومد کمی نگرانم شدم خیلی بهش پیام دادم و زنگ زدم ولی جواب نمیداد... منم کنار میز نشستم منتظر تهیونگ..
دیزاین اتاق تهیونگ و جیمین

 دیزاین اتاق تهیونگ و جیمین

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


(پایین فلش بک)

ویو جیمین
فردا که بیدار شدم خودمو توی بغل کسی حس کردم وقتی سرمو برگردوندم با چهره غرق خواب تهیونگ مواجه شدم..... واقعا خیلی زیبا هست..... ولی به زیبایی کوکیم نیست.... ای کاش اون شب جونگکوک رو با اون دختر نمیدیدم ولی..... خب الان گذشته و جونگکوک مطمئن باش اون دردی که بهم دادی ده برابر بهت درد میدم جوری که یک چشمت بخنده و اون یکی گریه کنه...

ویو تهیونگ
وقتی که چشمامو باز کردم چهره زیبای جیمینی خودمو دیدم واقعا من چه کار خوبی کردم که خدا این فرشته زیباشو به من فرستاد..... ولی کمی تعجب کردم چون غرق فکر کردن بود اروم پیشونیشو بوسیدم کمی جا پرید...: صبح بخیر عشقم
جیمین: صبح بخیر... کی بیدار شدی؟
تهیونگ: همین الان عشقم.... راستش واسه دیشب معذرت میخوام... واقعا من فراموش نکرده بودم ولی یک کاری پیش اومد رفتم و نتونستم سر وقت بیام
جیمین: اشکالی نداره.... میتونیم فردا شب جشن بگیرم؟....
تهیونگ: عالیه.... و راستش جونگکوک هم خونه ای ما هست الان
جیمین: چرا...؟
تهیونگ: دیشب اقا پسر مست کرده و رفته گوشه بار گریه میکرد...
جیمین: چرا...... مگه چیشده بود؟...
تهیونگ: هیچی فک کنم یاد عشق گذشته اش افتاده بود...

جیمین ویو

چی امکان نداره که تهیونگ بدونه که عشق گذشته جونگکوک جیمین هست ولی.... نکنه جونگکوک توی مستی به تهیونگ گفته باشه... ـ
تهیونگ: خوبی عزیزم چرا میلرزی؟
جیمین: ها.. نه من خوبم... میگم عشق گذشته جونگکوک کی بود؟
تهیونگ: والا هیچکی نمیدونه هرچی بود فقط خود جونگکوک میدونه..... ولی نمیدونم چرا از اون جدا شد وقتی که از صد در صد حرفاش نود تاش از عشقش بود...
جیمین: میدونی تهیونگ.... هیچوقت ادما جوری که ما میخام نیستن....
تهیونگ: راست میگی..... عشقم من میرم یک حموم کنم و تو ام با دستای قشنگت واسه ما سه تا صبحانه درست کن....
جیمین: نفر سومی کی هست؟
تهیونگ: جونگکوک.... اون دیشب خونه ما بود....
جیمین: اها باشه....













خب اینم پارت بعدی واقعا ببخشید که دیر اپ میکنم ولی خب چون کمی مرض بودم نتونستم اپش کنم.. ولی قول میدم زود زود اپ کنم بای....

ویمینکوک Where stories live. Discover now