ویو جیمین
جیمین: جونگ کوک من دیگه به تو باور ندارم هرکاری کنی میدونی چرا چون من خیلی روت خیلی باور داشتم ولی تو همه باورمو از خودت دور کردی
جونگ کوک: جیمین... خاهش میکنم میدونم غلط کردم ولی خاهش میکنم برگرد....
جیمین: حتی الان سر اشکاتم باورم نمیشه....... چطور نتونستی با من اون کار رو کنی ها؟.... مگه من چی کار کرده بود... جز عشق زیاد جونگ کوک من بخاطر تو همه چیمو ول کردم خانواده دوستام شهرم ولی تو چیکار کردی منو توی اون کافه ای نفرین شده ول کردی که بری ازدواج کنی.....
جونگ کوک: جیمین گوش کن...... میدونم که الان باور نمیکنی ولی من واقعا دوست دارم..... اون روز فقط با حرفای مادرم و خاله هام اون کار کردم جیمین تو فقط اونی نیستی که ضربه دیده منم دیدم بعد تو جوری شکستم که حتی تهیونگ همونی که باهاش ازدواج کردی هم نمی تونست باور کنه...... جیمین من هیچ وقت دروغ نگفتم و نمیتونم به تو دروغ بگم خاهش میکنم برگرد......
جیمین: واو.... چقدر عشقت قویی بوده نه جونگ کوک؟... که با حرفای مادرت و خاله هات رابطتو با من خراب کردی لعنتی اون روز من با پول خودم رفته بودم که انگشتر برامون بخرم واسه ازدواج میدونی من ۳ ماه کلا مثل حیوان کار کردم واسه اون پول توی هرجا کار کردم اسیب دیدم ولی اصلا اون زمان نمیفهمیدم چون خیلی دوست داشتم....... اون روز توی کافه میخاستم بهت پیشنهاد ازدواج بدم.... ولی تو بدون که بشنوی بهم گفتی همه خاطره هامون مزخرخن..... یعنی به همه اون دوست دارم گفتنا گفتی مزخرف به همه اون سختی های کنار هم کشیدیم گفتی........ اون روز مونده بودم چیکار کنم میخاستم خودمو بکشم ولی میدونم لعنتی فک کردم شاید بیای پیشم ولی توی اون مدت اصلا تو نیومدی حتی گوشیتو شمارتو عوض کردی...... و ها من نمیتونم به تهیونگ اسیب بزنم چون اون خیلی دوسم داره و من نمیخام یکی مثل تو باشم..... تهیونگ ارزشش خیلی بالاتر از این کارا و حرفاس.... و خاهش رابطه منو با تهیونگ خراب نکن....
جونگ کوک: رابطه تو با تهیونگ ـ..؟؟... اول فک میکردم که شاید تو واسه انتقام گرفتن اومدی و وقتی که انتقامتو گرفتی میای پیش من دوباره.... ـ
جیمین: جونگ کوک من اونقدرم احمق نیستم.... اره واسه انتقام اومدم ولی من از احساسات تهیونگ هیچ وقت استفاده نکردم و نمی کنم..... حداقل اون واقعا منو دوست داره که الان ما ازدواج کردیم ببین این حلقه اونه که توی دستم است.... تو حتی نتونستی که کنارم باشی حلقه انداختن که خیلی دوره.......
جونگ کوک: جیمین...... تو که خودتو عاشق میگی من هیچ وقت هیچ عشقی توی چشمت ندیدم وقتی که کنار تهیونگ استی...... تا هنوز تهیونگ بوسیدت؟... لمست کرده نه.... خاهش میکنم جیمین هنوز سر وقت است خاهش میکنم برگرد...
جیمین: نه.... من نمیخام کنار تو باشم.... لطفا برو کنار که کارامو بکنم....ویو چهارمین شخص
جونگ کوک همونطوری موند الان از کاری کرده بود خیلی پیشیمون بود کاش میشد تاریخ به اعق برمیگشت و جونگ کوک جیمینی خودشو ول نمیکرد
ولی هیچ وقت کسی تهیونگی که چشماش اشک پر شده بود و دهن خودشو گرفته بود تا صدایی نکشه رو ندید اون همه حرفای جیمین و جونگ کوک رو شاید بود
فلش بک
تهیونگ ویو
داخل ماشینم شدم و بیرون گاراژ رفتم کمی دور شدم که دیدم بعضی از برگه های کاریم مونده و با خنده برگشتم طرف خونه وقتی که داخل گاراژ شدم کمی صدا میومد لبخند زدم که حتی جیمین داره غرغر میکنه رو، جونگ کوک که چرا مست کرده ولی با حرف بعدی جیمین جا خوردمجیمین: حتی الان سر اشکاتم باورم نمیشه....... چطور نتونستی با من اون کار رو کنی ها؟.... مگه من چی کار کرده بود... جز عشق زیاد جونگ کوک من بخاطر تو همه چیمو ول کردم خانواده دوستام شهرم ولی تو چیکار کردی منو توی اون کافه ای نفرین شده ول کردی که بری ازدواج کنی
اصلا باورم نمیشد اصلا حتی نفهمیدم کی اشکام شروع کردن به ریختن....
//\///////////////////////////////////////////////////////////////
خب خب ببسن کی برگشته واقعا خیلی از حمایتتون ممنونم اصلا خودمم باورم نمیشد که اینقدر حمایت بشم....
خب بیچارع تهیونگ... دلم واسه ته ته سوخت
😭😭😭😭😭😭
بنظرتون حق با کی است؟
YOU ARE READING
ویمینکوک
Romanceتهیونگ: کوک من فک میکنم عاشق شدم کوک: واقعا!! کی هست حالا اون دختر؟ تهیونگ: کوک من عاشق یه پسر شدم.... . . . . . . . . . چی میشه وقتی جونگکوک به ملاقات عشق تهیونگ بره و با جیمین روبرو شه . . . . . . . . . جیمین: دستمو ول کن کوک:...