࿐ ࿔اگه برای دوست داشتنش محکوم به مرگ ام من این مرگ رو با افتخار قبول میکنم، تو این سرزمین مرگ دوست صمیمی همهی آدم هاست. بیماری، جنگ، ظلم و قانون های بی پایه. از بین همهی این ها من مردن برای اون رو انتخاب
میکنم࿐ ࿔࿐ ࿔شاهد های زیادی حضور داشتند؛ کرمهای شبتابی که با نور درخشان خود در دل تاریکی میرقصیدند. آسمانی که با ابرهای تیرهاش چشمان ماه و ستارههای در آغوش گرفتهاش را با وحشت بسته بود، نیز نظارتگر بود.
ناظر و شاهد تابوت مرگ ، تابوتی که دخترک زنده را با خود به گور میبرد࿐ ࿔
خوشحال میشم به دیلی من بیاید تا کلی ادیت قشنگ از این فیک ببینید🕯
https://t.me/NabiLand_fiction
YOU ARE READING
SentencedToDeathꢅ ᶜᵒᵐᵖᶫᵉᵗᵉ
Fanfiction𓂃 ࣪ ִֶָ☾. ִֶ 𓂃⊹ بکهیون ،دورگهی آسیایی و اروپایی، در سرزمینهای اسکاتلند چشم به جهان گشود. سالیان دراز در اصطبل سلطنتی پادشاه ، اعلیحضرت کینگ ، مشغول بود تا این که روزی پا بر سنتها گذاشت و با شمشیرش به عنوان یک شوالیه سوگند یاد کرد. بکهیون که ح...