11

603 146 49
                                    

این پارت به مناسبت تولدمه پس ووت و نظر یادتون‌نره❤️


ناباور به صحنه مقابلش خیره شد با کشیده شدن دستش کسی که میخواست یه سمت دیگه ای هدایتش کنه رو هل داد سمت جایی که اخرین بار فرمانده اش رو دیده بود دوید.

اهمیتی به سرباز هایی که اطرافش سعی در دور نگه داشتن دشمنان نداد با زانو کنار جسم بی جون هوسوک نشست دستشو سمت صورت خونی پسر برد و لمسش کرد گرما چیزی بود که از پوستش حسش میکرد صدای دیگه ای جز اخطارهای هوسوک تو گوشش نبود، سمتش خم شد و پیشونیشو روی گونه اش گذاشت هنوز گرم بود، هنوز زندگی داشت .

-جیمین

نگاه عصبی بهش انداخت : حد خودتو بدون فرمانده جانگ

هوسوک خندید: حتما ولیعهد ولی میدونید این وقت شب چقدر رفتن به رودخانه خطرناکه؟

لباسشو روی بدن لختش کشید: نه تا وقتی تو کنارمی

فرمانده با هیجان خندید تو تخت نیم خیز شد سمت ولیعهد مورد علاقه اش : میدونی که همیشه کنارتم درسته؟

مکث کمی کرد با کنایه زمزمه کرد: ولیعهد

-پس به وظیفه ات عمل کن هوسوک

- فکر میکردم شب ها میتونم به زندگی شخصیم برسم و از وظایفم کمی دور باشم.

نیشخند زد با بدن تقریبا برهنه اش سمت هوسوک که روی تخت برهنه دراز کشیده بود خم شد به چشم های مشکیش زل زد : یه خبر بد برات دارم فرمانده تو زندگی شخصیت رو با وظایفت قاطی کردی و راه فراری هم ازش نداری.

نگاهش سمت لب های جیمین کشیده شد و زمزمه ارومش به گوش های ولیعهد رسید: تو یه روز منو میکشی

با بدجنسی از پسری که محوش شده بود دور شد: چه افتخاری بالاتر از این که به دست من کشته شی؟

هوسوک برخلاف خواسته قلبیش از روی تخت بلند شد: به حرفم گوش بده شاهزاده بیرون سرده بخشی از رودخانه یخ زده است ممکنه بیمار شید.

- پس باید تنها برم؟

-ما تازه رابطه داشتیم و تو باید استراحت کنی ممکنه اذیت شی

سمتش برگشت اخم هاش تو هم رفت : اروم باش میخوای همه بفهمن بینمون چی گذشته؟

نفس عمیق کشید: جیمین الان وقتش نیست.

با دیدن اصرارهای هوسوک چهره اش تو هم رفت : از تهیونگ میخوام باهام بیاد

-میدونی که این وقت شب نمیتونی پیداش کنی

- مطمئنم میتونم تو اقامتگاه اون بانوی قصر پیداش کنم.

تسلیم شده لباس هاش رو برداشت :باشه بیا بریم رودخونه.

° Sakura ° KookminWhere stories live. Discover now