انگار سطل آب یخ رو پسر ریخته باشن، جملهی کوک باعث یخ زدنش شد؛ جونگکوک لرزش یهویی تنی که بغل کرده بود رو حس کرد!
همینها باعث میشدن قلبش هر ثانیه بیشتر برای یونگی درد بگیره.
یونگی چطوری دووم آورده بود وقتی جونگکوک حتی با شنیدنش هم داشت دیوونه میشد؟!
چجوری میتونست انقدر قوی باشه؟
هیونگ مبهوت و شوکش رو از خودش فاصله داد و به چشمهای خیس، قرمز، پف کرده، ناباور و غمگینش خیره شد؛ میخواست تا عمق روح اون بره و تمام وجودش رو از طریقشون ببینه.
دردها و ترسهای زیادی گوشه و کنار اونها لونه کرده بودن؛ اما چرا ترس؟
جونگکوک با تعجب از خودش پرسید:« نکنه بخاطر این نگرانه که من در موردش چی فکر میکنم؟ اما چرا انقدر قدیمیه؟»
یونگی بالاخره پلک آرومی زد؛ پشت پلکهاش صحنههای آزار دهندهای از پسر کوچولویی که وسیلهی لذت دیگران شده و ناامید اشک میریخت، میدید و توی گوشهاش صدای جیغهای گوش خراش همون بچه میپیچید.
سریع چشمهاش رو باز کرد و به جونگکوک اجازهی دیدن تنفر داخل اونها رو داد.
اون از خودش متنفر بود...
خودش رو مقصر میدونست؛ چون انقدر ضعیف بود که باعث شد تاریخ دوباره تکرار بشه، نزدیک بود بخاطر اون، همون بلا سر جونگکوک بیاد.
یونگی خسته بود، به قدری خسته که نیاز داشت تا روزها هیچکاری نکنه و با هیچکس روبهرو نشه.
بدون توجه به دستهایی که رو شونههاش بودن و جونگکوک غمگین و دلتنگ، از جاش بلند شد، اشکهاش رو با آستین لباسش پاک و صدای خستش رو آزاد کرد.
یون- فقط... فقط بذارین تنها باشم.
بدون حرف اضافهی دیگهای به سرعت اونجا رو ترک کرد؛ اما تهیونگ اهمیتی به حرفش نداد و دنبالش رفت.
ته- دیگه تنهات نمیذارم.
وقتی جونگکوک هم بلند شد و رفت، بقیه از شک در اومدن و کم- کم خودشون رو جمع و جور کردن.
هوپ- تقصیر من شد! اگه به هیونگ اصرار نمیـ...
نامجون سرش رو به دو طرف تکون داد و وسط حرف پسر پرید.
نام- نمیگم کارت خوب بود؛ ولی بد هم نبود... به هر حال اونها باید با هم روبهرو میشدن.
جین بلند ومشغول جمع کردن ظرفها شد و جیمین هم به کمکش رفت.
هوسوک که حالا کمتر احساس عذاب وجدان و ناراحتی داشت، نامطمئن پرسید:
هوپ- واقعا؟!
دنبال تایید نامجون بود تا آروم بگیره، چیزی که نامجون بهش داد.
VOUS LISEZ
Chapter1|Don't leave us hyung|KOOKGI
Roman d'amourاسم: رهامون نکن هیونگ/ Don't leave us hyung. کاپل اصلی: کوکگی. کاپل فرعی: دو تا کاپل استریت داریم که پایان یکیشون زیادی دردناکه:) ژانر: انگست، هیجانی، عاشقانه و معمایی( کمی تخیلی). خلاصه: چی میشه اگه بتونی زندگی دوباره داشته باشی؟ یا از اون بهتر؛ چ...