پارت2

457 24 10
                                    

با کلویی از فرودگاه خارج شدیم

کلویی: خب ؟

+ چی خب ؟

کلویی: الان باید  چی کار کنیم ؟

+ باید غذا بخوریم؟

کلویی: چرا احمق شدی گفتی باید بیایم پالرمو چون که تو دنبال یه مسئله مهمی ولی نگفتی دنبال چه مسئله مهمی

+ اهاا خب ... باید اول بریم یه جایی غذا بخوریم بعد واسه ات توضیح میدم .

کلویی: باشه بریم

در حالی که از بین کوچه خیابونای پالرمو رد میشدیم و یه ساک لباس دستمون بود   بالاخره تونستیم  یه  غذا خوری که بوی خوبی هم ازش می اومد   پیدا کردیم

+ این همه سال توی سیسیل زندگی میکنیم ولی یه بار پالرمورو ندیدیم

کلویی: لازمه یاداوری کنم خیلی فقیر بودیم در حدی که نمیتونستیم  دو قدم توی کاتانیا که زندگی میکنیم بگردیم  چه انتظاری داری واقعا ...

با هم  روی صندلی نشستیم   پاستا سفارش دادیم

کلویی : خب  توضیح بده .

+ میدونم ممکنه عصبانی بشی ... و میدونم که ممکنه بزنی توی دهنم

کلویی: خوبه پس خودتو اماده کن

چشم چرخوندم و از توی کیفم  چند تا  عکس و برگه در اوردم

+ یادته وقتی با زن آگواردو حرف زدیم چی گفت؟

کلویی: خیلی چیزا گفت

+ گفت که کسی که پشتشه  خانواده  پدریشه 

کلویی: اره خب ؟

+ خانواده پدریش هم حزبی های آگواردو  توی پارلمان هستن  در اصل کسی که ما رو خرید تا دهن آگواردو رو سرویس کنیم دایی زن آگواردو بود

کلویی: انقدر پیچیده اش نکن  اسم زنش  ربکا بود

+ همون  ، در اصل دایی ربکا   این کار رو  کرده

کلویی: خب الان چی باعث شده ما  بیایم اینجا ؟

+ این سند رو ببین

سند قدیمی که کاغذش قهوه ای شده بود جلوش گذاشتم  و به اسم پایین صفحه اشاره کردم

+ اینجا چی نوشته ؟

کلویی: گراتووا

+ این المثنی  سند خونه ایه که مامان موقعی که  از‌ خونه پرتش کردن بیرون  توش زندگی میکرده  وقتی که باردار بوده  و ادرسشو ببین ... توی پالرموه 

کلویی: یعنی پدرت واسش خریده؟ اصلا اینو از کجا اوردی ؟ ثریا خبر داره ؟ اصلا چه ربطی به ماجرای ربکا و آگواردو و تون حزب کوفتیش داره.

اجازه ندادم با بمباران بیشتر مغزمو به فاک بده گفتم: صبررر کننن

غذا ها مقابلمون قرار گرفت

زاده خونOù les histoires vivent. Découvrez maintenant