زیر شیروانی یک دیده بان داخل قصر ؛
_ انقدر به خاطر ماجرای امروز ذهنم درگیر بود که حتی یادم رفت حال خود شمارو بپرسم کاپیتان...بهترین؟!آسیب جدی که ندیدین؟!
چهیونگ با دلواپسی خطاب به چانیول گفت و چانیول با تلخندی نگاهشو به زمین دوخت..دلش میخواست بگه انقدر نگران بکهیونه که حتی خودشم یادش رفته به خاطر درد زخماش باید احساس عذاب داشته باشه..
+ من خوبم بانوی من..اما در مورد کسایی که بهم حمله کرده بودن...
_ میدونم..اونا قطعا افراد یشم نبودن!
+ درسته..کار اون نبود..
_ من حتی شنیدم که یه سریا دارن میگن اونشب درواقع یشم کسی بوده که تو رو از دست اون مهاجم ها نجات داده..درسته؟!..
نگاه متعجب چانیول با شنیدن این حرف بالا اومد و به دهان چهیونگ دوخته شد...
+ کیا دارن این حرفو میزنن؟!
_ نمیدونم..فقط به گوشم رسیده..حقیقت نداره؟!
+ چرا..ولی..وقتی اون منو نجات داد و با اون مهاجم ها جنگید دیگه هیچ سربازی از نیروهای من زنده باقی نمونده بود...پس چه کسی اینارو دیده و اخبارشو پخش کرده؟!
چانیول متفحصانه و سرگشته پرسید و چهیونگ با پوزخند تاسفباری سرشو تکون داد..
_ حتما کار خودشونه!از اولشم میدونستم..
+ کیا؟!
_احتمال خیلی قوی ملکه و حزب جنوب...
چشمای چانیول از تعجب گشاد شدن..
+ اونا؟!آخه برای چی من؟!فکر میکردم بخوان به شما آسیب بزنن...
_ زیادی زرنگن..احتمالا نخواستن مستقیما به خود من آسیب بزنن و خواستن دست روی نقاط ضعفم بزارن..
+ چون پدرم از شما برای نشستن به تخت حمایت میکنه؟!
_ درسته..حتما فکر کردن ایشون به خاطر اینکه میخوان من عروسشون بشم دارن تلاش میکنن که به قدرت برسم و اگه اتفاقی برای شما بیوفته دست از حمایت کردن من برمیدارن..بخاطر همینم تصمیم گرفتن شمارو از میون بردارن!
+هه..عجب زندگی دارم من..هوووف!
چانیول با ناراحتی ، تلخ خندیدو نفس عمیقی از سینه به بیرون فرستاد اما با قرار گرفتن دست چهیونگ به روی دستش به یکباره غافلگیر شد و بهت زده نگاهش کرد..
_ خواهش میکنم بیشتر مراقب خودتون باشین کاپیتان..من..من واقعا..
میتونست بفهمه که چانیول به هیچ عنوان از این تماس فیزیکی احساس خوبی دریافت نکرده..اما لعنت به احساساتش که وادارش کرده بود بی اراده چنین حرکتی بزنه..با سنگینی سختی روی قلبش ، به خاطر این حرکت بی فکرانه ش ، سرکوفتی توی قلبش به خودش زد و با برداشتن دستش از روی دست چانیول جمله ی نصفه مونده ش رو کامل کرد..
YOU ARE READING
𝓙𝓪𝓭𝓮 | یَشم
Fanfiction"_ اون یه قاتله.. فکر میکنید واقعا فریب پیشنهاد ازدواج با شاهزاده خانم رو میخوره و خودشو تسلیم میکنه؟ اصلا گیریم که قبول کرد و خودشو نشون داد شما واقعا اجازه میدید شاهزاده خانم همسر یه قاتل بشه؟ + یَشم ، کسانی رو به قتل میرسونه که سالهاست ما امپراط...