_ آااخ!
پزشک که به دستور چانیول به خونه ش اومده بود مشغول معاینه سر بکهیون شده بود.ناگهان بکهیون از درد نالید و چانیول بی اراده از سر جای خودش پرید.
+ چیکار میکنی؟انقدر محکم فشارش نده اون هنوز حالش کامل خوب نشده!
چانیول با صدایی نسبتا بلند خطاب به پزشک تشر زد و پزشک کاملا جدی و خشمگین نگاهش رو بهش داد..
چیزی نگفت اما مشخص بود که اگر میتونست یک سیلی کشیده زیر گوشش میخوابوند.در طی اون دو هفته ، با نگرانی های بیش از حد و حساسیت های افراط گرانه ش برای بکهیون واقعا خسته ش کرده بود.+ خب..من..من فقط براش نگرانم!
آه عمیقی در جهت فرو خواباندن خشمش کشید و رو به بکهیون گردوند..
× بهم میگی درد سرت چطوریه؟ممتد و پیوسته ست یا فقط هر از گاهی به طور منفصل تیر میکشه؟!
_یهو تیر میکشه...
× مطمئنی چیزی یادت نمیاد؟!
با تاسف سری تکون داد و بعد از مکث کوتاهی گفت:
_ هیچی!
× تو الان داری به کره ای با من صحبت میکنی.اما کاپیتان پارک گفتن که در وهله اول به زبان ژاپنی باهاشون صحبت کردی.یعنی حتی یادت نمیاد که از کجا و چطور هر دو این زبان ها رو بلدی؟!
_ هیچی یادم نمیاد...هیچی..هیچی!
با بغض و ناراحتی خودش رو به گوشه ای کشید و زانوی غم در بغل گرفت.مثل یه جوجه اردکی که خانواده ش رو گمکرده باشه با بی قراری سرش رو بین دست هاش گرفت و هق ریزی از گلوش خارج شد.
چانیول بی اختیار صداشو بالا برد...
+برای چی ناراحتی؟کاش این اتفاق برای منم میوفتاد!
پزشک با دیدن وضعیت روحی خراب هر دوشون به اجبار دست چانیول رو کشید و از اتاق بیرون برد.
×نباید اینطوری باهاش صحبت کنین.حداقل نه شمایی که مدام براش ابراز نگرانی میکنین.لوح گذشته ی اون الان پاکیزه تر از روح یک نوزاده.هر حرف کوچیک و بزرگی که بهش میزنین میتونه روش تاثیر بزاره!
پزشک با قاطعیت گفت و چانیول با حالت زاری ، صورت خسته و بی خوابش رو بین دست هاش کشید..زله و وامانده ، نفسی سنگین از سینه به بیرون فرستاد و چشم های خیسش رو ملتمسانه به مرد مقابلش دوخت..
+چیکار باید بکنم؟!
×اگه اتفاقات ناگواری براش افتاده..مثلا چیزایی که اگه فراموش نکرده بودشون ممکن بود خیلی درد بکشه...بهتره هیچی بهش نگین و اجازه بدین خودش کم کم همه چیز رو به خاطر بیاره.در غیر این صورت من اصلا سلامتیش رو تضمین نمیکنم.چه از لحاظ جسمی و چه حتی روحی روانی!
YOU ARE READING
𝓙𝓪𝓭𝓮 | یَشم
Fanfiction"_ اون یه قاتله.. فکر میکنید واقعا فریب پیشنهاد ازدواج با شاهزاده خانم رو میخوره و خودشو تسلیم میکنه؟ اصلا گیریم که قبول کرد و خودشو نشون داد شما واقعا اجازه میدید شاهزاده خانم همسر یه قاتل بشه؟ + یَشم ، کسانی رو به قتل میرسونه که سالهاست ما امپراط...