"هیونجین... تو واقعاً از من خوشت میاد؟"با کنجکاوی پرسید و با حرفش لبخند هیونجین روی لبش خشکید. چشمهای پسر موبلند رنگ تعجب به خودشون گرفتن و اخمی کرد.
"چی؟"
زمانی که تعجب هیونجین رو دید، با خجالت دستش رو پشت گردنش گذاشت و با لبخند دندوننمایی سعی کرد معذرتخواهی کنه.
به هیچ عنوان دلش نمیخواست اشتباهی کنه و هیونجین راجع بهش بد فکر کنه. فکرش راجع به هیونجین فقط یک حدس بود و احتمالاً فقط یک سوءتفاهم مسخره بود که جیسونگ باورش کرده بود.
"معذرت میخوام، فکر کنم اشتباه متوجه شدم. لطفاً فکر بدی نک-"
"کی بهت گفت؟"
حرفش توسط پسر روبهروش خورده شد و هیونجین طوری سؤالش رو پرسید که انگار تمام حدسیات جیسونگ حقیقت دارن. چشمهای پسر کوچیکتر گرد شدن و انگار برای ادامه دادن به مکالمهای که خودش شروعش کرده بود، استرس گرفته بود.
"ه-هیچکس."
با صدای لرزون و پر از خجالتش گفت. اینکه بخواد لو بده حرفهای کس دیگهای باعث شده چنین فکری راجع به هیونجین بکنه آخرین چیزی بود که بخواد انجامش بده.
"خودم... شک داشتم."
سرش رو پایین آورد و آروم زمزمه کرد. وقتی چهرهٔ کلافهٔ هیونجین رو بعد از حرفش دید، کمی شک کرد. پسر دستهاش رو با کلافگی روی چشمهاش گذاشت و نفس محکمی کشید؛ انگار که واقعاً لو رفته بود یا هرچیزی مثل این.
"پس... حقیقت داره."
زیرلب گفت و نگاهی از هیونجین نمیگرفت. حالا با کلافگی پسر حتی بیشتر احساس معذبی گرفته بود. حدسش رو میزد؛ چه حقیقت داشت و چه نداشت، جو بینشون قرار بود به افتضاحترین شکل ممکن تبدیل بشه و جیسونگ واقعاً از گفتنش پشیمون بود. چرا... بحث چنین چیزی رو وسط کشیده بود؟
"متأسفم."
آروم گفت و نگاه متعجب هیونجین رو در جواب گرفت. متوجه نمیشد چرا جیسونگ باید بهخاطر چنین چیزی معذرتخواهی کنه، مگه هیونجین اشتباه نکرده بود؟ جیسونگ فقط احساس بدی گرفته بود که مستقیماً این بحث رو وسط کشیده.
"میدونی که من... نمیتونم..."
جیسونگ ادامه داد و حتی نمیدونست چطور کلمات رو کنار هم بذاره و توضیح بده. از اولین کلمهای با لکنت سعی میکرد بیانش کنه، هیونجین متوجه شد که جیسونگ قراره بهش چی بگه. احتمالاً اینکه یادآوری کنه توی رابطهست یا بهخاطر اینکه متقابلاً احساسی به هیونجین نداره، معذرتخواهی کنه.
هیونجین واقعاً از شنیدن اون حرفها متنفر بود، اما با توجه به اخلاق خجالتی پسر تمام واکنشهاش رو پیشبینی کرده بود و میدونست جیسونگ احتمالاً خودش رو مقصر میدونه. شاید این یکی از مهمترین دلایلی بود که هیونجین نمیخواست جیسونگ چیزی از احساساتش رو متوجه بشه.
YOU ARE READING
Little Star || Minsung, Chanlix, Hyunin
Fanfiction(Completed) هان جیسونگ پسر گوشهگیر و ساکت مدرسهست که شاید همهی همکلاسیهاش، به جز دوستهای نزدیکش به چیزی جز تحقیر عادتش ندادن. جیسونگ شک نداره که دانشآموز جدید مدرسهشون 'لی مینهو' که با همون افراد دوسته، قراره درست به همون اندازه خردش کنه، اما...